خیابان پرماجرا

در بین خبرهای ناگوار گوناگونی که این روزها به گوش می‌رسد تازه‌ترین‌شان حرکت «نمادین» عده‌ای در زدن برچسب روی تابلوی خیابان استاد شجریان بود که به تازگی نصب شده است. خاطر خوانندگان هست که این تصمیم مدت‌ها پیش از درگذشت استاد در دستورکار شورای شهر بود اما به واسطه همین فشارها میسر نشد تا اینکه بعد از رحلت ایشان و به واسطه خواست گروهی از مردم خیابانی در منطقه محل سکونت ایشان که چندان هم خیابان اصلی و مهمی به شمار نمی‌رود نصب شد. پرواضح است شخصیتی که در دل مردم و حافظه تاریخی و فرهنگی این کشور جای دارد نیازی به خیابان ندارد و در سوی دیگر نامگذاری خیابان نمی‌تواند برخی چهره‌ها را در ذهن مردم و تاریخ کشور تطهیر کند. با این حال در مورد این اقدام چندنکته به نظر می‌رسد که اشاره می‌کنم.  نخست آنکه نامگذاری خیابانی به نام استاد شجریان یا دیگر بزرگان فرهنگ و هنر کشور منافاتی با نامگذاری خیابانی به نام شهید فخری‌زاده یا دیگر شهدای گرانقدر کشور ندارد. ضمن آنکه بعید می‌دانم شورای شهر بخواهد خیابانی در حد خیابان فلامک سابق را به نام این شهید بزرگوار کند. تهران پر است از خیابان‌ها، میادین و بزرگراه‌هایی که می‌توانند مزین به نام ایشان شوند. خیابان‌هایی در تهران به نام برخی کشورها، شهرها یا شخصیت‌های خارجی و داخلی است که اگر همین امروز از همه شهروندان تهرانی پرسیده شود؛ نه وجه تسمیه آن نام را می‌دانند و نه برخی از آن شخصیت‌ها را می‌شناسند. در تهران خیابان‌هایی به نام افرادی شده که در دهه‌های پیش برای هدفی در کشور خود مبارزه کرده‌اند مانند بابی ساندز و پاتریس لومومبا و … ولی برای نامگذاری یک خیابان به نام فردی که عمر خود را صرف اعتلای فرهنگ و هنر این کشور کرده و به گردن بسیاری از هنرمندان و مردم این دیار حق دارد این‌گونه برخورد می‌شود. به صرف اینکه گروهی به ایشان یا هنرشان یا عقایدشان علاقه ندارند دلیل نمی‌شود به خواست گروه دیگری از مردم بی‌اعتنایی و بی‌احترامی شود. خاصه آنکه همه شهروندان تهرانی در تامین هزینه‌های این شهر به یک میزان سهم دارند.  نکته دیگر تجاهر برخی در مقابله با تصمیمات نهادهای قانونی کشور است. این شورا با همه خوبی‌ها و بدی‌ها منتخب مردم تهران است و مدت چندانی هم از عمرش باقی نمانده.
شورای بعدی اگر موافق این تصمیم نبود و احساس ضرورت کرد می‌تواند آن را ملغی کرده و نام این خیابان را مجددا تغییر دهد. چه محافلی پشت این‌گونه اقدامات هستند که پیاده‌نظام‌شان این‌گونه بی‌پروا در خیابان دسته‌کشی می‌کنند و به ریش مردم و نهادهای قانونی کشور می‌خندند؟ پلیس در این کشور چه نقشی دارد و چه فشارهایی بر آن وارد می‌شود که نمی‌تواند حتی از تغییر نام یک خیابان جلوگیری کرده و از یک تصمیم قانونی حمایت کند؟ اگر در سوی دیگر عده‌ای جمع شوند و نام معبری را که به نام یکی از شهدای کشور یا چهره‌های موردتایید نظام است عوض کنند آیا نهادهای قانونی همین‌طور نظاره‌گر باقی می‌مانند؟ مگر می‌شود این همه نابرابری در اجرا و شمول قانون داشت و اینچنین با سیاست و یک بام و دوهوا کشور را اداره کرد؟ ضمن اینکه در همین تهران تعداد زیادی از خانواده‌های معظم شهدا زندگی می‌کنند؛ اگر قرار است هر پدر شهیدی از احترامی که به واسطه خون فرزندش از آن برخوردار است چنین سوءاستفاده کرده به مقامات رسمی کشور توهین کند و با دارودسته‌ای در شهر راه بیفتد و مطابق میل شخصی یا جناحی اعمال نظر کند که سنگ روی سنگ بند نمی‌شود. اگر همان روز که این بزرگوار در یک مجلس رسمی برخاست و به دومین مقام رسمی کشور پرخاش کرد با وی برخورد جدی‌تری می‌شد امروز کار به این نقطه نمی‌رسید.  سخنی هم به عنوان یک فرزند کوچک و از باب تذکر لسانی با این پدر بزرگوار دارم. چنانکه گفتم نامگذاری یک خیابان به نام استاد شجریان یا حذف آن توسط شما به قول فوتبالی‌ها چیزی از ارزش‌های ایشان کم نمی‌کند اما یقینا به ارزش شما نیز نخواهد افزود و مع‌الاسف معتقدم موجب تخریب وجهه، چهره و خدمات فرزند شهید شما و بی‌حرمتی به خون پاک وی خواهد بود. فرزند شما و همه شهدای گرانقدر مانند بزرگان فرهنگ و علم و اندیشه، فرزندان ایران و چهره‌های ملی هستند. اجازه دهید فرزندتان برای همه مردم ایران باقی بماند و نام و خون او را خرج مطامع جناحی و سیاسی عده‌ای فرصت‌طلب که از هر موقعیتی برای تحریک شما بهره می‌برند، نکنید. تجربه شما که مویی در این کشور سپید کرده‌اید از امثال من بیشتر است و نیک آگاهید تا زمانی که تاریخ مصرف داشته باشید حرمت شما را حفظ خواهند کرد. اگر این اقدامات را از سر دلسوزی انجام می‌دهید به باور من ره به ترکستان می‌برید و اقدامات‌تان جز تخریب وجهه فرزندتان نتیجه‌ای نخواهد داشت؛ افزون بر آنکه شأن شما بیش از آنکه قائم به شخص خودتان باشد برگرفته از نام و خون فرزند برومندتان است و هرچه کنید نه با خود که با او می‌کنید؛ مگر آنکه قصد و نیت و نفع فردی دیگری دارید که بر من پوشیده است. خلاصه آنکه «بی‌حسرت از جهان نرود هیچ‌کس به در، الا شهید عشق به تیر از کمان دوست.»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

پیمایش به بالا