رسم زمستانی

سال ۹۸ هم دارد نفس های پایانی خود را می کشد و دور نیست که جای خود را به سال ۹۹ بدهد. از آن سال هایی که احتمالا در آینده و در حافظه جمعی مردم ایران کمتر از آن به نیکی یاد می شود. زمستانش هم از آن زمستان های حسابی بود. از همان هایی که اخوان فقید در شعر ماندگارش توصیف کرده بود. از آن زمستان هایی که «هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دست ها پنهان، نفس ها ابر، دل ها خسته و غمگین، درختان اسکلت های بلورآجین، زمین دل مرده، سقف آسمان کوتاه، غبارآلوده مهر و ماه…» با این تعریف شاید بشود، گفت زمستان ۹۸ در واقع از اواسط پاییز شروع شد. آبانش یک جور، دی ماهش یک جور و اسفندش جور دیگر زخم به دل مردم ایران زد. از نظر اقتصادی هم از همان ابتدا معلوم بود، چنگی به دل نمی زند. در چند سال اخیر هم زمستان ها چندان سر سازش با مردم ایران نداشته اند ولی معمولا زورشان را در دی ماه می زدند و هر چه مصیبت می خواستند سر کشور و مردم می آوردند و وقتی به اسفند می رسید، استقبال از بهار و نوزایی طبیعت جای رخوت و نخوت ایام دی را می گرفت ولی امسال زمستان زورش را بین دی و اسفند تقسیم کرده. باری نقلی نیست که این هم گذراست: آنچه دیدی بر قرار خود نماند/ وآنچه بینی هم نماند برقرار.

حالا دیگر کار از دست رفته و این بهار و این عید با قبلی ها و بعدی ها متفاوت است و همه محکوم به خانه نشینی هستیم. حرفم این است که به رغم تلخی ایام و برآب رفتن نقشه هایی که برای نوروز کشیده بودیم این تعطیلات و خانه نشینی اجباری اش فرصتی است برای بازگشت به خود. سال های قبل شاید مشغله شیرین روزهای پایانی سال کهنه و آغاز سال نو از خرید و بازارگردی و تدارک سفر و خانه تکانی و عید دیدنی و… کمتر مجالی می گذاشت برای به خود پرداختن، برای به خود بازگشتن و حساب و کتاب نفس. کمتر فرصتی پیش می آمد که مثل این سالنامه های نوروزی روزنامه ها و مجلات، لختی بنشینیم و وقایع ریز و درشت و تلخ و شیرین آن سال را پیش نظر بیاوریم و بر خطای ادراکی تاخر که معمولا گرفتارش هستیم و آخرین تصاویر عمدتا در چشم و حافظه ما پررنگ تر است، فایق آییم ولی امسال ظاهرا مجال مفصلی برای این کار داریم. یک جنبه عرضم این است که مثل کسبه و شرکت ها و… که پایان سال حساب های خود را می بندند، سعی می کنند بدهی ها را بدهند و مطالبات را وصول کنند و صورتی از دخل و خرج و سود و زیان سالانه فراهم آورند ما نیز چنین کنیم نه فقط حساب مادی بلکه حساب شخصی. به بیان عامیانه تر ببینیم با خودمان چند چندیم. چه اندوختیم و چه مصرف کردیم. دیگر اینکه این ایام فرصت خوبی است برای با خانواده بودن. برای بهتر و دقیق تر دیدن همدیگر و از هم شنیدن. کشف ظرفیت های معنوی و عاطفی که به خاطر روزمرگی زندگی دیگر در نظرمان عادی و کم اهمیت شده بود. برای یاد آوردن قدر دوستی ها و روابط و هم نشینی هایی که پیش ترها داشتیم و حالا به خاطر همه گیری این ویروس از آن محروم شده ایم. صحبت دوستانی که یک ساعت هم نفسی شان حال دلمان را بهتر می کرد و از آنها می آموختیم. به قول سعدی: مقدار یار هم نفس، چون من نداند هیچ کس؛ ماهی که در خشک اوفتد، قیمت بداند آب را. فرصتی هم هست برای سرکشی به خاطرات خوب گذشته و برای پرداختن به همه چیزهایی که خاطرات خوبی را برای ما زنده می کند. دیدن عکس و فیلم های قدیمی شخصی که آنها را در آلبوم ها و حافظه گوشی های موبایل و کامپیوترها انبار کرده ایم و شاید نمی دانیم برای چه وقت. گوش دادن با حوصله به موسیقی هایی که از آنها خاطرات خوب داریم و دوره هایی از زندگی و آدم های آن دوران را برایمان تداعی می کنند؛ اگر با صفحه و نوار کاست باشد که چه بهتر. دیدن فیلم هایی که مدت هاست دوست داریم، ببینیم و خواندن کتاب هایی که همیشه به دنبال فرصتی برای خواندنشان بوده ایم، زدودن غبار از هدایایی که زمانی از عزیزانی گرفته ایم و مروری بر دفترچه های تلفن قدیمی و کنونی و یادی از آنهایی که زمانی با آنها سلام و علیکی داشته ایم و امروز نداریم و… این داستان کرونا همان طور که برخی گفته اند یک مانور است. مانوری برای بازگشت و قدردانی وجود آدم هایی که برایمان مهم و قیمتی اند حتی اگر جبر جغرافیایی و انسانی بینمان فاصله انداخته باشد. مانوری برای بازگشت به همه چیزهایی که پیرامونمان هست و هویت، خاطرات و تجربه زیسته ما را ساخته و به خاطر مشغله روزمره از آن غافل بوده ایم. مانوری برای محاسبه و قدرشناسی همه سرمایه های اجتماعی و معنوی مان. مانوری برای بازگشت به خود.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

پیمایش به بالا