از قرن رفته حکایت

پایان اسفندماه امسال نه تنها قرار است سال جاری را به نقطه انتها رسانده و آن را به سال جدید تحویل دهد بلکه قرار است نقطه پایانی هم باشد بر قرنی که شاهد تحولات مهمی در همه جوانب در بستر سرزمینی ایران بوده است. قرنی که سیدضیا و رضاخان با کودتا به استقبال شروع آن رفتند و حالا با کرونا و تحریم و گرانی رو به پایان دارد. در قرن گذشته ایران تقریبا همه‌چیز به خود دیده است. جنگ جهانی و اشغال، نهضت ملی و کودتا، ساواک و مبارزه و خفقان عصر پهلوی، انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی، فضاهای باز و نیمه‌باز و بیشتر بسته سیاسی، گشایش و فروبستگی اقتصادی، قحطی و بیماری و البته تحولات مهمی را نیز در عرصه بین‌الملل شاهد بوده است: جنگ جهانی دوم، جنگ سرد، تجزیه اتحاد جماهیر شوروی و انواع و اقسام جنگ‌های ریز و درشت داخلی و بین‌المللی (اگرچه که جنگ کوچک و بزرگ ندارد و در نهایتا این جان انسان‌های بیگناه است که قربانی می‌شود.) شاید تعداد آنهایی که شروع قرن کنونی را زیسته‌اند و اکنون پایانش را نیز تجربه می‌کنند بسیار اندک باشد و هریک از آنها به فراخور زمینه و زمانه زندگی خود خاطرات و تجارب گوناگونی از این پدیده‌ها داشته باشند و چه بسیارند آنان که در میانه راه به این قطار پیوستند و چند ایستگاه جلوتر هم پیاده شدند. نه آغاز این قرن را دیدند و نه پایانش را و در این میانه چندصباحی نغمه خویش خواندند و از صحنه رفتند.  اما بی‌انصافی است اگر قرن رو به اتمام را فقط به تلخی‌هایش منحصر کنیم. پیشرفت‌های متعدد و همه‌جانبه بشریت در ایران و جهان قابل انکار نیست و انصافا برای بسیاری از انسان‌ها زندگی بهتری ساخته است اگرچه گاهی همین پیشرفت‌ها بلای جان عده‌ای از انسان‌ها نیز شده است. دستاوردهای گوناگون در عرصه پزشکی، بهداشت و درمان، فناوری اطلاعات و ارتباطات، سایر حوزه‌های علم و فناوری، معماری و شهرسازی و توسعه و عمران، امنیت و دفاع و حکمرانی و خیلی زمینه‌های دیگر هم در دنیا و هم به نسبتی در ایران اتفاق افتاده و باعث ارتقای سطح زندگی مردم در ایران و جهان شده است.

خیلی وقت‌ها فکر می‌کنم با این تلخی‌ها و دشواری‌ها آیا ما یا پدر و مادرمان یا حتی پدربزرگ و مادربزرگ‌ها یا فرزندان‌مان خوش‌اقبال بوده‌ایم که در این قرن و در ایران ‌زاده شده و زیسته‌ایم یا نه. آیا مثلا اگر در سده گذشته یا آینده پا به عرصه هستی می‌گذاشتیم شرایط بهتری داشتیم؟ خیلی مطمئن نیستم. همین الان پیشرفت فناوری‌ها آنقدر سبک زندگی‌مان را تغییر داده که گاهی تصور بازگشت به سی سال پیش و زندگی بدون گوشی‌های هوشمند و برنامک‌های جورواجور برای‌مان دشوار است. حال چطور می‌توان به صدو اندی سال پیش بازگشت که در بسیاری نقاط ایران حتی آب سالم و بهداشتی برای نوشیدن وجود نداشت. آن طرف ماجرا هم هست. با همه پیشرفت‌ها و تغییرات، گاهی دیدن یک فیلم، سریال یا فوتبال قدیمی؛ گوش دادن به یک قطعه موسیقی؛ خواندن یک صفحه از روزنامه یا مجله‌ای مربوط به سال‌های گذشته یا قدم زدن در کوچه‌ها و محله‌ها و خانه‌های قدیمی تهران یا شهرهای دیگر یا تنفس‌های پاک روستا یا ییلاق و سکوت و آرامش و طبیعت آن، آدم را هوایی می‌کند که برگردد به سال‌ها و دهه‌ها پیش و کمی از این شلوغی محیط و احاطه اخبار و اطلاعات فارغ شود. به عبارت دیگر نه می‌توان به عقب برگشت و نه از آن یک‌سره دل کند. افزون بر آن در قرن اخیر با بزرگانی از عرصه علم و فضل و ادب و فرهنگ و هنر و سیاست معاصر و هم‌روزگار بوده‌ایم که اگر هم فرصت معاشرت آنان را از نزدیک نیافته باشیم اما فیوضات وجودشان ایران و جهان را حتما جای بهتری برای زندگی ساخته و به زندگی بسیاری از ما رنگ و بوی بهتری بخشیده است.
و اما بعد… یعنی قرن بعد که احتمالا نیمه دوم زندگی‌ ما یا کمی بیشتر و کمتر آن قرار است در آن قرن بگذرد. اما شاید مهم‌تر از خود ما، فرزندان و نوادگان ما (در صورت تحقق و تولد) هستند که عملا فرزندان قرن بعد به شمار خواهند رفت. اگرچه ممکن است تولدشان در سال‌های پایانی همین قرن بوده باشد اما رشد و بالندگی و ورودشان به عرصه اجتماع به قرن بعد موکول خواهد شد. آشکار است که روند شتابان علم و فناوری حتی با شتابی بیشتر در قرن آتی هم ادامه خواهد یافت و تحولات سبک زندگی به مراتب شتابان‌تر از آنچه تاکنون ما تجربه کرده‌ایم صورت خواهد گرفت. دشواری‌های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی هم که ظاهرا با نژاد ایرانیان پیوند خورده و همواره میزانی از آن وجود خواهد داشت و خیلی امیدی ندارم که به این زودی‌ها از بین برود. اما راستش دغدغه اصلی من برای قرن آتی و نسل آتی اینها نیست. امید، اخلاق، معنویت، روابط انسانی و پیوند با سنت‌های نیکوی گذشته اصلی‌ترین عواملی است که به باور من در قرن آتی در معرض تهدید هستند. یکی از علل و در عین حال نشانگان مهم آن هم، تغییر گروه‌های مرجع در جامعه است که برخلاف گذشته، نه اصحاب علمند نه فضل و فرهنگ و اندیشه. جامعه‌ای که نخبگان و روشنفکران و اندیشه‌ورزانش گوشه‌نشین شوند و سلبریتی‌ها و شاخص‌های مجازی الواتش برکشیده گردند احوالش نگران‌کننده است. افزون بر آن ناامیدی و بی‌انگیزگی برای تغییر شرایط فردی و عمومی ویروس کشنده‌ای است که دارد از نسل ما به نسل بعدی منتقل می‌شود. با این‌همه و با اینکه قرن بعد را در سراشیبی حیات خواهیم گذراند؛ از ته دل آرزو می‌کنم قرن بعد با همت نسل بعد، تجلی تحقق آرزوهای فروخورده و سرکوب‌شده بشر خصوصا انسان ایرانی باشد.
عمری دگر بباید اندر وصال ما را
کین عمر طی نمودیم اندر امیدواری

دیدگاه‌ خود را بنویسید

پیمایش به بالا