علل توسعه نیافتگی ایران نگاهی به کتاب مدیریت توسعه پایدار و توسعه در ایران

توسعه چیست و توسعه پایدار کدام است؟ طراحی، تدوین، اجرا، نظارت و به طور کلی مدیریت برنامه های توسعه از چه الگوهایی پیروی می کند؟ تجارب موفق در برنامه های توسعه حاوی چه مولفه هایی است؟ روند تدوین و اجرای برنامه های توسعه در ایران چگونه بوده و آیا دولت ها در پیشبرد این برنامه موفق بوده اند؟
اینها پرسش هایی است که کتاب «نگاهی به مدیریت توسعه پایدار و توسعه در ایران» به قلم دکتر رضا نجف بیگی به آنها پاسخ داده است. دکتر نجف بیگی متولد ١٣١١ تهران بوده و تحصیلات دکتری خود را در رشته مدیریت تغییر در دانشگاه اوترخت هلند و دوره پیش دکتری را در رشته مدیریت توسعه در موسسه علوم اجتماعی لاهه به پایان رسانده و سابقه تدریس در دانشگاه های تهران، آزاد اسلامی، رتردام هلند و تگزاس-دالاس امریکا را دارد و هم اکنون عضو هیات علمی گروه مدیریت دولتی واحد علوم و تحقیقات تهران با مرتبه استادی است. مولف در مقدمه کتاب با طرح این مساله که برنامه های توسعه در ایران بیش از پنجاه سال سابقه دارند اما عملاتوفیق لازم در جهت توسعه کشور رخ نداده است، هدف نگارش کتاب را واکاوی علل این ناکامی ها بر می شمرد. فصل اول کتاب به چیستی و چرایی توسعه می پردازد و ضمن اشاره به جنبه های اقتصادی توسعه و تبیین تفاوت آن با رشد تمرکز اصلی خود را روی جنبه های انسانی و اجتماعی توسعه و بهبود مداوم کیفیت زندگی انسان قرار می دهد و انسان توسعه یافته را انسانی هوشمند، بهره مند از دانش، دارای حس ابتکار و توانا در حل مشکلات معرفی می کند (ص۵). در فصل دوم ضمن اشاره به تاریخچه شکل گیری مفهوم توسعه پایدار، ابعاد پایداری اقتصادی و اجتماعی و رابطه توسعه و محیط زیست را مطرح کرده و از قول کمیسیون برانت لند می نویسد: «محیط را در رابطه با توسعه، آن هم توسعه انسان بهتر می توان شناخت و از یکدیگر جدا نیستند. محیط جایی است که ما در آن زیست می کنیم و توسعه مجموعه محیط هایی است که ما در آن زندگی و رشد می کنیم و می کوشیم تا کیفیت زندگی مان را بهبود بخشیم و از این رو تفکیک ناپذیرند.» (ص۱۵). در فصل سوم مروری بر برخی تئوری های توسعه و مدرن شدن از جمله نظریات مارکوز دوکوندرسه، تقسیم کار امیل دورکهایم، نظام سیاسی و دموکراسی دیوید اپتر، رشد خطی مارشال و رشد در فرآیند بلوغ اقتصادی رستوو صورت گرفته و در جمع بندی و نقد آنها نویسنده «نادیده گرفتن ویژگی های فرهنگی و برقراری پیش نیازهای لازم برای تغییر» را عنوان می کند که در اثر بی توجهی به آنها «مردم این کشورها عملاشاهد بی اثر بودن برنامه های نامتجانس با جامعه خود بوده اند» (ص۲۳). فصل چهارم به معیارهای توسعه یافتگی و مدرن شدن به ویژه از دیدگاه های انسانی و اقتصادی پرداخته و معیارهایی همچون امید به زندگی، باسوادی و تحصیلات، درآمد و سطح زندگی و تولید ناخالص ملی، بهداشت، بهره گیری از اوقات فراغت را بر می شمارد که توسط نهادهای بین المللی ارایه شده و مبنای سنجش توسعه یافتگی کشورها قرار می گیرد. در ادامه و پس از اشاره به معیارهای توسعه پایدار نویسنده پیشنهاد می کند عامل «فرهنگ» نیز به معیارهای سه گانه توسعه پایدار افزوده شود و پایداری فرهنگی نیز مدنظر واقع شود. فصول پنجم، هفتم و هشتم کتاب به اصول مدیریت و مدیریت استراتژیک توسعه پایدار می پردازد و عناصر اصلی آن را رهبری، برنامه ریزی، اجرا، نظارت، هماهنگی و مشارکت معرفی کرده و ضمن تشریح ابعاد هریک بر عنصر مشارکت بیش از دیگر عناصر تاکید می ورزد. ضمن اینکه معتقد است تدوین و اجرا باید در هر سه سطح ملی، ناحیه ای و محلی با توانمندسازی و تمرکززدایی صورت گیرد. فصل ششم کتاب موضوع چالش برانگیز رابطه توسعه و جمعیت را مورد بررسی قرار داده است. نویسنده در این بخش با ارایه شواهد عددی و آماری از کشورهای مختلف از برنامه های کنترل جمعیت در کشورهای درحال توسعه دفاع می کند و معتقد است، عدم تناسب بین رشد جمعیت و منابع موجود موجب بروز بحران آب، فقر و نابرابری و عدم عدالت در درآمدها شده است.
بخش دوم کتاب مروری تحلیلی بر برنامه های توسعه در ایران دارد. فصل نهم برنامه های توسعه ایران را پیش از انقلاب اسلامی بررسی می کند. نویسنده پیشینه تفکر برنامه ریزی در ایران را به سال ١٣٠٣ و تشکیل کمیسیون اقتصادیات به ریاست تقی زاده در مجلس شورای ملی و ارایه نخستین برنامه هدفمند توسط ابوالحسن ابتهاج در سال ١٣١۶ مربوط می داند که پیش از کشورهایی همچون فرانسه (١٩۴۶)، هندوستان (١٩۵١) و کره جنوبی (١٩۶١) آغاز شده اما با یک مقایسه ساده بین وضعیت توسعه یافتگی ایران و کشورهای فوق می توان دریافت پس از دهه ها برنامه ریزی در وضعیت مطلوبی به لحاظ توسعه یافتگی برخوردار نیستیم. از دید نویسنده برنامه پنج ساله چهارم (١٣۵١-١٣۴٧) را دارای نتایج بهتر از برنامه های قبلی بوده و برنامه های اول به دلیل بی تجربگی و تغییرات مکرر سیاسی و پنجم به دلیل شوک نفتی و تضادهای ناشی از آن در مجموع از اهداف تعیین شده فاصله داشته اند. در فصل دهم گزارشی تحلیلی از برنامه های توسعه پس از انقلاب ارایه شده و پس از مقایسه اهداف با نتایج برنامه سوم موفق ترین برنامه توسعه قلمداد شده است. در جمع بندی دو فصل نویسنده به برخی شباهت های برنامه های پیش و پس از انقلاب اشاره می کند که عموما مانع اجرای بهینه آنها بوده اند از جمله«آرمانی و دست نیافتنی بودن آنها، مفصل بودن بندها و مواد برنامه، نادیده گرفتن پیش نیازهای لازم، روشن نبودن سازمان های نظارتی، عدم زمان بندی و گزارش دهی و… » (ص۷۸) . فصل یازدهم نیز تحلیلی بر سندچشم انداز ١۴٠۴ و وضعیت اجرای آن ارایه داده و بر این باور است باگذشت نیمی از زمان اجرای سند در بسیاری از بخش ها از اهداف آن عقب هستیم اما میزان این عقب افتادگی نامشخص است ضمن آنکه اجرای سند هنوز متولی مشخصی ندارد. نویسنده فصل دوازدهم را به تبیین تجربه کشور کره جنوبی در برنامه ریزی توسعه اختصاص داده و دلایل موفقیت این کشور در امر توسعه را تحلیل می کند و در نهایت جمع بندی از علل و اسباب توسعه نیافتگی کشور در بخش جمع بندی ارایه می کند.
به طور کلی کتاب حاضر توانسته است پس از مروری مختصر بر پیشینه نظری توسعه، با نگاه به تجارب کشورهای دیگر و نهادهای بین المللی و تحلیل موشکافانه برنامه های توسعه در ایران و نتایج آن و اتکا به تجارب نویسنده آسیب شناسی نسبتا جامعی از علل ناکامی برنامه های توسعه در ایران به عمل آورد اما چنانکه نویسنده نیز در انتهای کتاب اشاره می کند تکمیل این کار نیازمند تحقیق جامعی درباب اثربخشی و اجرای این برنامه هاست.

 روزنامه اعتماد، شماره ۳۶۵۲ به تاریخ ۲۹/۷/۹۵، صفحه ۱۲ (سیاستنامه)  

دیدگاه‌ خود را بنویسید

پیمایش به بالا