رییس جمهور کشور در بسیاری از سخنرانی های خود چه قبل از انتخاب شدن و چه پس از آن مکررا گفته است که یکی از ماموریت ها و فلسفه های اصلی دولتش و خودش به عنوان رییس جمهور آن است که «صدای بی صدایان» باشد. صدای بی صدایان چنان که از اسم و ترکیبش پیداست با گوش عادی، سنگین و غیرمسلح سیاستمداران مست قدرت شنیده نمی شود. اما آنگاه که اوضاع به هم بریزد و گوش ها به اجبار شست وشو داده شده یا به سمعک مجهز شوند صدای مهیب و گوشخراش خود را نشان خواهد داد. حالا پزشکیان می خواهد سر چشمه را به بیل بگیرد تا مجبور نشود پیل ها را برای بستن راه سیلاب قربانی کند. اما نکته مهم آن است که این حرف اگرچه در سخن و شعار بسیار زیباست اما برای تحقق عملی آن چه باید کرد؟ نخستین ارتعاش از صدای بی صدایان، صدای کسانی است که مورد ظلم آشکار یا پنهان واقع شده اند و دست شان به جایی بند نیست. از سیدالشهدا (علیه السلام) نقل است که: «بترس از ستم کردن بر کسی که جزخدا یاوری ندارد». متاسفانه از این دست افراد در کشور زیادند. گاه کودک یا نوجوانی از روستایی دورافتاده در یک استان محروم و گاه استاد دانشگاه یا سیاستمداری شناخته شده در مرکز کشور. قدیم ترها برای حل مسائل این افراد دیوان مظالم تشکیل می شد و ستمدیدگان در فرصتی به حضور حاکم می آمدند و شرح حال می گفتند. اکنون که این امکان نیست باید ساختاری در همکاری با قوه قضاییه و نیروی انتظامی شکل بگیرد و با نظارت شخص رییس جمهور یا یک دستیار امین و معتمد و پیگیر به این امور بپردازد و از همه جای کشور دسترسی به این ساختار یا شعبش وجود داشته باشد. دومین ارتعاش، صدای کسانی است که در هزارتوی بروکراسی ناکارآمد اداری یا قضایی یا درمانی و غیر آن کارشان گیر افتاده و کسی جواب شان را نمی دهد. پول و پارتی هم ندارند که کارشان را جلو بیندازد. سیستم اداری و خدمات عمومی هم می تواند اصلی ترین عامل رضایت مردم شود هم اصلی ترین عامل نارضایتی و خشم آنها. خصوصا در سازمان هایی که مراجعین گسترده دارند و معمولا هم خدمات خوبی ارایه نمی دهند. اسم نمی برم ولی حتما خودتان مراجعه کرده اید و می دانید.
شهروندان متعددی در سیستم های بوروکراتیک کشور پس از پیگیری زیاد کارشان عملا به نتیجه نمی رسد و مستاصل می شوند. باید جایی برای رفع این استیصال وجود داشته باشد. ابتکاری از جنس راه اندازی یک اورژانس اداری تحت نظارت سازمان اداری و استخدامی کشور یا تقویت و فراگیر کردن واحدهایی مانند بازرسی، رسیدگی به شکایات یا حراست و تعریف مشخص این ماموریت برای آنها در کنار قدرت بخشی به متولیان امر می تواند باعث شود کسی در سازمانی سنگ قلاب نشود و خواسته های قانونی و بحق مردم در سیستم اداری در زمان منطقی و با کیفیت مناسب اجابت شود.
سومین مورد، صدای آنهایی است که پول ندارند ولی حق دارند از اولیات زندگی و حقوق عادی شهروندی خصوصا آموزش و درمان باکیفیت یا دریافت وام های فوری برخوردار باشند. پزشکیان در کارزار انتخاباتی خود مکررا از سفره های جدای مردم و مسوولان گفت و وعده داد آنها را یکی خواهد کرد. البته کار دشوار و گسترده ای است اما انصافا حق هیچ دانش آموز مستعد ایرانی نیست که به خاطر دوری از مرکز یا تنگدستی خانواده از آموزش خوب بی بهره باشد و در چرخه فقر و عدم موفقیت قرار گیرد. یا خانواده ای که مریض دارد هم عزیزش در مقابل چشمش رنج بکشد هم مجبور شود همه زندگی اش را برای درمان او بفروشد و آخرش هم معلوم نیست نتیجه ای حاصل شود. رییس جمهور اگر واقعا می خواهد صدای بی صدایان باشد باید برای رفع تبعیض های ناروا و بسط عدالت در خدمات عمومی و اجتماعی تمام همتش را صرف نماید.
چهارمین مورد، صدای آنهایی است که به واسطه عقاید یا دیدگاه های شان از حقوق اجتماعی خود محروم شده اند، از کار اخراج شده یا در زندان هستند. یک نمونه برای تان می گویم. در همین دانشگاه آزاد ظرف چندسال گذشته استادان متعددی به بهانه های مختلف و عمدتا غیرعلمی از دانشگاه کنار گذاشته شده اند. چه هیات علمی و چه حق التدریس. زندگی بعضی از ایشان از محل همان حق التدریس ناچیز می گذشته است. در دانشگاه های دولتی هم وضع بهتر از این نیست. همه آنها هم مانند دکتر شریفی زارچی یا زیباکلام یا برهانی شناخته شده و چهره رسانه ای نیستند و صدای شان به هیچ کجا نرسیده و نمی رسد. معلم، کارگر، کارمند، پرستار، بازنشسته، مهندس و… هم تجارب مشابهی دارند. شاید احیای جایگاه دستیار رییس جمهور در حقوق شهروندی یا موقعیت بانفوذی مشابه این با یک دفتر پیگیری ویژه با نمایندگی هایی در مجموعه وزارت علوم یا آموزش و پرورش یا کار برای پیگیری تخصصی موضوعات بتواند مفید باشد.
پنجم و از همه پربسامدتر، صدای آنهایی است که به هر نحو با سبک زندگی یا ارزش های تحمیلی نظام حاکم و دستگاه تبلیغاتی وی میانه ای ندارند. بسیاری از مردم اصولا ضدیت یا عنادی با دستگاه حکومت ندارند اما می خواهند عادی زندگی کنند. می خواهند به عقاید و سلایق شان در چارچوب قانون احترام گذاشته شود و کسی نخواهد تفکر یا روشی را به آنها تحمیل کند. از برنامه های بی سروته صداوسیما، از نفرت پراکنی هفتگی ائمه جمعه، از صرف بودجه کشور پای نهادهای اصطلاحا فرهنگی، از تصرف دایمی خیابان توسط برخی گروه ها و هرنوع تحمیل دیگری به اسم دین و ارزش ها خسته شده اند. باید به همه مردم فرصت داد در چارچوب قانون، شرع مبین و هنجارهای فرهنگی جامعه آن طور که می خواهند زندگی کنند. اینجا دیگر نیاز است رییس جمهور و دولتمردانش در میدان حاضر باشند و صدای مردم بی صدا را بازتاب بدهند. صدایی که احتمالا در هیاهوی بلندگوهای کرکننده غوغاسالاران گم می شود. لازم هم نیست در تریبون عمومی هل من مبارز طلبید. رییس جمهور می تواند از قدرت قانونی و توان مذاکره و چانه زنی اش حتی پنهانی و پشت پرده برای احقاق حقوق مردم و پژواک صدای شان استفاده کند. مردم نتیجه اقدام را می خواهند نه دعواهای سیاسی بی فایده را. احتمالا افزون بر اینها که گفتیم بازهم صداهای شنیده نشده دیگری هم باشد. نکته مهم آن است که صدای بی صدایان بودن فقط با ساختار اداری و جذب نیرو انجام نمی شود. چه بسا نگرش کارمندی به این مسائل عملا بی فایده باشد و خروجی مطلوبی حاصل نشود. انجام این کارها نیازمند افراد دلسوز و دغدغه مند در بدنه نظام اداری و کمک گرفتن از بدنه اجتماعی و رسانه هاست. به همه رسانه ها (موافق و مخالف) اجازه داده شود حرف و خواسته و درددل مردم عادی را منعکس کنند و تلاش شود صداوسیما به رسانه واقعی مردم تبدیل شود. رسانه های دولت خود فرصتی برای انعکاس نظرات منتقدین و مخالفین فراهم آورند و سازمان های دولتی مکلف باشند به پیگیری مطالبات مردم توسط رسانه ها پاسخ متقن بدهند. به احزاب، سمن ها، روحانیون و معتمدین محلی فرصت نقش آفرینی برای انعکاس نظرات مردم داده شود و مجرای ارتباط آنها با نظام اداری و قضایی برقرار گردد و… پزشکیان تاکنون نشان داده در پیشبرد وعده هایش جدی و ثابت قدم است. اما دست روی کلمات حساسی گذاشته. سخن گفتن از حق، عدالت، انصاف، وحدت و صدای بی صدایان بودن راحت و بی دردسر نیست. خصوصا برای کسی که بخواهد رییس جمهور همه مردم ایران باشد.