مدیر یا رئیس؟ مساله این است.

بسیاری از ما این تجربه را داشته ایم که در یک سازمان یا اداره یا هر ساختار اجتماعی مشابه آن، زیر نظر فردی به عنوان مافوق کار کنیم. احتمالا از کار با برخی از این مافوق ها احساس و خاطره خوبی داریم و از برخی دیگر نه. البته برخی از این تجارب خوب یا بد کاملا شخصی است و لزوما به سبک کار یا سرپرستی یا رفتار آن مافوق برنمی گردد ولی بیشتر این تجارب به نحوی به الگوی رفتاری و کاری آن فرد مربوط است. در این یادداشت می خواهم به دو سبک کلی نظارت و سرپرستی بپردازم که با تساهل و اغماض آن دو را ریاست و مدیریت می خوانم. اگرچه نیک می دانم که این تقسیم بندی نه دقیق است و نه علمی اما برای سهولت انتقال مفهوم ذهنی ام این دو واژه آشنا را به کار می گیرم. رییس یا مدیر بودن لزوما به عنوان پست سازمانی که فرد اشغال می کند، بستگی ندارد. مثلا ممکن است عنوان پست سازمانی فردی «مدیر اجرایی…» باشد ولی به لحاظ تفکر و رفتار کاملا رییس مآبانه رفتار کند و در نقطه مقابل عنوان پست فرد دیگری «رییس اداره…» باشد ولی رویکرد و رفتارش به یک مدیر حرفه ای نزدیک باشد. البته شاید بهتر باشد به جای نگاه صفر و یکی به این موضوع طیفی را در نظر بگیریم که یک سر آن مدیران کاملا حرفه ای و متخصص و سر دیگر آن روسای کهنه کار قرار دارند و در عمل بیشتر افراد در میانه های این طیف قرار می گیرند. حال اجازه دهید کمی به الگوهای نگرشی و رفتاری و کاری این دو گروه بپردازم.

رییس ها ریاست را خیلی دوست دارند؛ بدون میز ریاست زندگی شان نمی گذرد و لذا برای به دست آوردنش مجدانه تلاش می کنند؛ آن را کار دشواری نمی دانند چون اصولا کار سختی انجام نمی دهند. معمولا منتظرند کاری به آنها ارجاع شود یا از آنها خواسته شود تا بلافاصله به یکی از کارکنان تحت امرشان واگذار کنند. در بخش دولتی، رییس ها ارجاع دهندگان حرفه ای نامه ها هستند البته نامه هایی که از سوی مقامات بالادست به ایشان ارجاع شده است ولی به درخواست های مردم یا کارکنان عادی وقعی نمی نهند. به تشریفات و ظواهر کارشان بسیار اهمیت می دهند. مدل خودرویی که سازمان در اختیارشان می گذارد، وسعت دفتر کارشان، کیفیت و مدل مبلمان اداری و دکور دفتر کارشان، تعداد افرادی که برای شان کار دفتری و خدماتی انجام می دهند، زیبایی مانیتور و ست اداری و کتابخانه و کتاب هایی که در آن است برای شان بسیار مهم است اگرچه سال تا سال به آن کتاب ها مراجعه نکنند چون احساس نیازی به این کار نمی کنند. از هر فرصتی برای افزایش تعداد کارکنان، فضای فیزیکی و تجهیزات اداری حوزه تحت امرشان استفاده می کنند و آن را نشانه قدرت و نفوذ و کارآمدی خود می دانند. به سخنرانی و دیده شدن بسیار علاقه مندند به ویژه اگر این فرصت در مجامع علمی و جلسات بلندپایه برای شان فراهم شود. فرصت عرض اندام در رسانه های رسمی و محلی را غنیمت می شمارند و اگر هیچ یک برای شان جور نشود از هر فرصتی برای سخنرانی برای کارمندان خودشان بهره می برند. در تعامل با کارکنان نیز گوش شنوایی برای شنیدن ایده ها و نظرات ایشان ندارند چون باعث اضافه شدن کارهای غیرضروری برای شان و «پررو» شدن کارکنان می شود؛ انتقاد را به ملایم ترین شکل آن نیز نمی پسندند ولی از مداهنه و تملق و چاپلوسی همواره با آغوش باز استقبال می کنند. در وصف این روسا هر چه بگوییم کم است و حق مطلب ادا نمی شود ولی تو خود حدیث مفصل بخوان…

در نقطه مقابل مدیرها هستند. نمی خواهم بگویم که مدیرها به ظواهر امر و خودرو و دفتر و مبلمان اهمیت نمی دهند ولی حداقل برای شان در اولویت نیست. یعنی اگر همزمان دو جایگاه مدیریتی به یک مدیر و یک رییس پیشنهاد شود، رییس قدرت اسمی، فضای فیزیکی و تعداد نفرات و خدم و حشم را مبنای انتخاب قرار می دهد، اما مدیر به کیفیت نیروها، میدان عمل واقعی و ظرفیت دستیابی به نتایج موفقیت آمیز توجه می کند. مدیرها از هر فرصتی برای یادگیری و به روز شدن استفاده می کنند، حتی اگر نکته ای را از کارکنان زیرمجموعه خود بیاموزند و با کتاب و مجلات تخصصی مانوسند. چندان منتظر نمی مانند که کسی کاری به ایشان ارجاع دهد، بلکه خودشان منبع ایده و انرژی هستند و همکاران خود را هم به ایده پردازی های کارآفرینانه تشویق می کنند حتی اگر در بخش دولتی و عمومی باشند. به کارکنان خود احترام می گذارند؛ همیشه برای شنیدن نظرات، پیشنهادها، انتقادها و ایده های آنان وقت دارند؛ برای شان فرصت پیشرفت و توسعه فردی فراهم کرده و آنان را به این امر و یادگیری و یاددهی تشویق می کنند. به جای جمع کردن کوتوله های بله قربان گو، کارکنان دانشی، خلاق و شجاع را ترجیح می دهند و دور خود جمع می کنند و موفقیت و دیده شدن آنها را منافی موفقیت و پیشرفت خود نمی دانند. البته باید توجه داشت که مدیرها در کنار همه این انعطاف های رفتاری، در کار خود بسیار جدی و سختگیرند. با دقت و مشارکت همکاران هدف گذاری می کنند و با تعیین معیارهای عینی و مشخص، از آنها در دوره های زمانی مشخص خروجی های عملکردی می خواهند و فرصت های پیشرفت و مشوق های مالی و غیرمالی را بر اساس همین عملکردها بین کارکنان خود تقسیم می کنند و…

حالا اگر شما در یک جایگاه سرپرستی هستید کدام کفه ترازو را در خصوص خودتان سنگین تر می بینید و کجای این طیف قرار می گیرید؟ اگر تحت نظارت فرد دیگری کار می کنید وی را در کجای این طیف ارزیابی می کنید و اصولا ترجیح می دهید با رییس ها کار کنید یا مدیرها؟ به نظر شما در فضای کاری ایران کدام یک از این دو دسته موفق ترند؟

دیدگاه‌ خود را بنویسید

پیمایش به بالا