آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند

«حال خوب» گمشده گرانبهای بسیاری از انسان ها در جهان صنعتی و فراصنعتی جدید است. زندگی در این عصر علیرغم آورده های فراوان تکنولوژی برای مردمان و تغییرات گسترده در سبک زندگی در بسیاری موارد نتوانسته این گوهرمطلوب برای انسان به همراه آورد و چه بسا این حال خوب را کمرنگ تر هم کرده است. شاهد آن گرایش بسیاری از مردم در سراسر جهان به آیین های عرفانی کهن یا نوظهوری است که هریک از منظری به جهان، فراجهان مادی و مقصدعالی می نگرند و پیروان خود را با ابزارهای گوناگون به حال خوب فرا می خوانند. میزان گرایش اقشار مختلف مردم جهان به این آیین ها چنان است که هر روز علمی از یک گوشه جهان برافراشته می شود و با نشان دادن آثار و کراماتی چند، گروهی را در پی خود می کشد و بیشتر اوقات آنان را در وادی حیرت و سرگشتگی رها می کند. تازه اقبال باید با این پیروان بخت برگشته یار باشد که جان و مال و عرض و ناموس در این راه نبازند و به نقطه زیرصفر برنگردند.

در این بازار مکاره کاسبکاران عشق و عرفان و معنویت اما، هستند صاحبدلانی که بی نام و نشان در گوشه ای طریق حق می پویند و نشان دوست می جویند. عزت را در گمنامی یاقته اند و گوهر وجود خود را پنهان می دارند چنانکه در متن جامعه و مردم کوچه و بازار می زیند، شغلی ساده برای امرار معاش حداقلی و تامین زندگی خود و خانواده دارند و عموما بیش از نیاز معمول زندگی خود از درآمدشان برداشت نمی کنند.کمتر تمایلی برای عرضه و معرفی خود و کراماتشان به افراد عادی دارند و جز در موارد ضرورت از این قابلیت ها بهره نمی گیرند. بیشتر این نوادر، فاقد تحصیلات آکادمیک حوزوی یا دانشگاهی و عناوین پرطمطراق دکتر و مهندس و ایت الله و … هستند اما اگرچه فرصت چندانی را صرف اکتساب علم حصولی نکرده اند اما به واسطه اتصال به منابع فیض الهی از علم حضوری و لدنی بهره مندند و نگار مکتب نرفته اند که به غمزه مساله آموز صد مدرس شده اند.

آنچه از زندگی و خاطرات این بزرگان –که عمدتا پس از وفات ایشان انتشار یافته- مستفاد می شود در چند عنوان قابل طرح است:
دوری از گناه: برای بیشتر این افراد در دوران جوانی فرصتی همچون یوسف پیامبر(ع) پیش آمده که در دام لذتی هوس آلود بیفتند. اما از آنجا که «مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش» پای بر هوای نفس نهاده، به لطایف الحیلی از دام جسته و پاداش این پرهیز را، نظر عنایت حق تعالی و پای گذاشتن در مسیر سلوک الی الله یافته اند و به تعبیر رایج عرفانی، در زمره مجذوبان سالک درآمده اند. از شیخ رجبعلی خیاط(رحمت الله علیه) نقل است که وقتی در چنین موقعیتی قرار گرفت عرض کرد:«خدایا من از این هوس و لذت برای تو می گذرم، تو هم مرا برای خودت بساز».

دنیاگریزی: برای چنین افرادی که پس از مدتی از جذبه و کرامات ویژه ای برخوردار می شوند ظرفیت های دنیوی فراوانی از جمله شهرت، مال، لذات غریزی، مریدسازی و فرقه بازی، حشرونشر با صاحبان قدرت و ثروت و … فراهم و به بیان بهتر در کمین است. برخی در این مسیر فریفته این عروس هزارداماد می شوند و از راه به در می روند اما قلیلی از ایشان نقاب بزک کرده از چهره این عجوزه بدکردار هزارنقش بر می افکنند و از دنیا و وسوسه های آن رفع تعلق می کنند: «غلام همت آنم که زیر چرخ کبود- ز هرچه رنگ تعلق پذیر آزاد است». از شیخ رجبعلی نقل است که هرگاه کسی برای حوائج دنیوی نزد او می آمد به کنایه به نزدیکان خود می گفت که برای «پیرزنه» آمده است.
تاکید بر لقمه حلال: در شرح احوال این بزرگان چه در کلام و چه در سیره عملی ایشان تاکید فراوانی بر تامین و بهره گیری از لقمه حلال ولو اندک و ساده به چشم می خورد. پرهیز از دریافت وجوه یا حضور بر سفره های شبهه دار و دقت فراوان در انجام کار و کسب درآمد شخصی در زندگی ایشان همواره مورد توجه بوده است. در بسیاری موارد، قبض های موقتی یا بازگشت حجاب ها یا به اصطلاح «تاریک شدن» را نتیجه استفاده از چنین لقمه هایی ولو یک استکان چای در قطار می دانسته و به شدت از آن پرهیز می کرده اند.

خدا، خدا و فقط خدا: «کار را برای خدا بکنید». این جان کلام عرفا و صاحبدلان ماست. از شیخ رجبعلی نقل است:«هر نفسی که می کشید اگر به غیر یاد خدا بکشید ضرر است. روزی جوانی را در عالم برزخ دیدم که به من می گفت: وقتی اینجا آمدید می فهمید که هرنفسی که به غیر یاد خدا کشیدید ضرر کردید. کار برای خدا بکنید. بنده اگر در کارم یک سوزن برای غیر خدا بزنم به دستم فرو می رود… قیمت شما همان است که می خواهید. اگر خدا را بخواهید قیمتتان خداست و اگر دنیا و خودخواهی را بخواهید همان مقدار». به قول شیخ اجل: هرچه گفتیم جز حکایت دوست/ در همه عمر از آن پشیمانیم
اگرچه شرح اوصاف این صاحبان جواهر روزگار مختصر به این چند بند نیست اما حقیر به قدر ظرفیت پیمانه خود و این ستون، کفی از این دریای بی پایان برگرفته ام. دریغ است که این دُرَر روزگار در صدف دنیاگریزی و ساده زیستی خود پنهانند و فرصت هم نفسی و همدلی این صاحبدلان در حیاتشان نصیب بسیاری از ما نمی شود اما مطالعه شرح احوال و اقوال ایشان که توسط همراهان و نزدیکانشان به رشته تحریر درآمده و عمل به دستورات اخلاقی و رفتاری ایشان –علیرغم دشواری- می تواند مارا به گمشده همیشگی مان نزدیک کند: به «حال خوب». 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

پیمایش به بالا