
از منظر ادیان توحیدی بهویژه دین مبین اسلام، خداوند معلم و مربی اولین مخلوق؛ یعنی آدم است و براساس آیات قرآن، خداوند به بشر آموخت آنچه را نمیدانست و این کار بهوسیله قلم انجام شد و در جای دیگر خداوند اسماء را به بشر آموخت که شاید به معنای کلیه معارف جهان باشد(حجر/۲۶، علق/۵، بقره/۳۱). عالِم و رب از صفات برجسته خداوند است و معنی و مفهوم این دو کلمه تربیتکننده و رشــد دهنــــده، بزرگکننده، بارورساز، آگاهکننده و همچنین منبع رحمت، شفقت، علاقه و راهنمایی است. حضرت محمد(ص) اولین کسی بود که آیات قرآن را به اصحاب خود میآموخت و رفتارشان نیز همواره مطابق با گفتار ایشان و آیات قرآن بود. در این باره، پیام قرآن به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) این است که خدای سبحان آنچه توان علم به آن را نداشتی، به تو آموخت: (وعلمک ما لم تکن تعلم) و نیز به دیگران میفرماید: (ویعلمکم ما لم تکونوا تعلمون)؛ یعنی میان شما و از خود شما پیامبری فرستادیم که به شما میآموزد آنچه را نهتنها نمیدانستید، بلکه نمیتوانستید آن را فراگیرید.
علامه عبدالله جوادیآملی در باب رسالت معلمین و متعلمین میفرماید: «از جمع آیات قرآن کریم، هم وظیفه استادان حوزه و دانشگاه که «سخن خوب گفتن» و «خوب سخن گفتن» است و هم وظیفه دانشپژوهان و متعلمان که «پیروی از بهترین سخن» است، به دست میآید. پس رهبران علمی، فکری و فرهنگی جامعه باید در مسیر اخلاق انسانی به راهسازی بپردازند و بهترین و روانترین راه را احداث کنند که توفیق آنان در گرو عالمانه سخن گفتن و صالحانه عمل کردن است. اگر استادان راستگو و وارسته و امین برای ایفای نقش الهی خود به میدان آیند، تدریس فیزیک و شیمی و طب و ریاضی و… نیز مقدس و نورانی خواهد بود و چون «لوجه الله» صورت پذیرفته است، رهاورد تلاش متعهدانه آنان تا ابد باقی است.» گذشته از این جنبه رسالت الهی و نبوی امر تعلیم و تربیت و نقش انسانساز آن در جامعه، معلمی نیز؛ چه در مدرسه باشد، چه در حوزه و دانشگاه یک حرفه است و اصحاب این حرفه نیز از حق تامین معیشت مکفی و متناسب برای خود و خانوادهشان برخوردارند. بنابراین در جامعه ما برخلاف جوامع توسعهیافته، معلمان در قیاس با بسیاری از صاحبان حرف و مشاغل از حقوق و مزایای مطلوبی برخوردار نیستند و معمولا هرگونه اعتراض و مطالبه ایشان در این خصوص یا با بیتوجهی مسئولان روبهرو میشود یا با برخوردهای قهری. در این بین شرایط برای معلمان و استادان حقالتدریس و غیررسمی(در آموزش و پرورش) و اعضای هیاتهای علمی(در آموزش عالی) ناگوارتر و دشوارتر است. حقالتدریسیها به قول یکی از همکاران ما چنانکه از نامشان پیداست فقط حق تدریس دارند و از سایر حقوق مادی و حتی معنوی در مدارس و دانشگاهها بیبهرهاند و طرفه آنکه برای بسیاری از ایشان، تدریس در دانشگاه یا مدارس تنها راه امرار معاش است. اگر بگوییم حقالتدریسها شهروندان درجه دو دانشگاهها به شمار میروند سخنی به گزاف نگفتهایم. در بعد مادی با وجود برخورداری از درجه علمی یکسان اختلاف فاحشی در دریافتی آنها با اعضای هیاتعلمی وجود دارد و با برخی بخشنامههای جدید این اختلاف بیشتر هم شده است؛ ضمن آنکه هیچ یک از اضافه پرداختها و مزایای استادان و کارکنان رسمی به این گروه تعلق نمیگیرد و کمترین امنیت شغلی نیز برایشان وجود ندارد. اما در جنبه معنوی و علمی اوضاع ناگوارتر است. در مناسبتهایی مانند همین روز معلم یا عید نوروز بسیاری از دانشگاهها حتی از یک کارت تبریک ساده و کمهزینه هم برای حقالتدریسها دریغ میکنند. در فرآیندهای انتخاب استادان نمونه و پژوهشگران برتر اصولا شرکت داده نمیشوند و فرصتی نمییابند که دستاوردها و آثار خود را در معرض داوری قرار دهند و از همه جالبتر آنکه یکی از واحدها چندی قبل امانت دادن کتاب به استادان حقالتدریس را ممنوع کرده بود. به اعتقاد من، این موارد از محدودیتهای مالی هم برای معلمان و استادان حق التدریس ناخوشایندتر و آزاردهندهتر است. واقعیت این است که در انجام حرفه و وظایف معلمی و رسالت الهی آن، که در ابتدای این نوشتار به آن اشاره شد، تفاوتی بین معلمان و استادان رسمی و غیررسمی نیست و افزون بر آن پیشبرد برنامههای آموزشی در مقاطع مقدماتی و عالی بدون حضور و فعالیت این گروه قابل تصور نیست و ایشان بخش مهمی از بار آموزش و پژوهش را در نظام آموزشی ما به دوش میکشند. پس کمی با حق التدریسها مهربانتر باشیم.