ویکتور شبشتین در کتاب ارجمند انقلابهای ۱۹۸۹ نقل میکند که وقتی لهستان در دوره زعامت ژنرال یاروزلسکی تصمیم گرفت تحت فشار اعتصابات کارگری گسترده و پس از برگزاری مذاکرات موسوم به میزگرد با اتحادیه همبستگی تن به برگزاری انتخاباتی نسبتا آزاد بدهد، دولت کمونیستی ترفند جالبی را به کار گرفت. البته اتحادیه همبستگی اپوزوسیونی بود که تا آن زمان به رسمیت هم شناخته نمیشد و بسیاری از رهبران آن یا در زندان بودند یا سابقه زندانهای طولانی داشتند و رژیم هم تلاش کرده بود با تبلیغات رسانهای و پروندهسازیهای امنیتی آنان را در نظر مردم بیاعتبار کند یا حداقل تصویر و نامشان را به فراموشی بکشاند. شبشتین گزارش میدهد که در آن انتخابات حزب کمونیست تکلیف ۶۵درصد از کرسیهای پارلمان را به نفع خود مشخص کرده و رقابت اساسا بر سر ۳۵درصد از کرسیها بود. با این حال از آنجاکه به اجبار و اکراه تن به برگزاری انتخابات و تقسیم قدرت با اپوزیسیون داده بود هم نگران آن ۳۵ درصد بود و هم تلاش میکرد به اشکال مختلف آن کرسیها را نیز از آن خود کند. بدین منظور کمونیستها نقشهای برای آن انتخابات کشیدند و بر خلاف معمول، فرمهای انتخاباتی و رویه اخذ رای را به نحوی طراحی کردند که شهروندان به جای آنکه افراد موردنظر و منتخب خود را در برگه ها بنویسند یا علامت بزنند، نامزدهایی را تعیین کنند که نمیخواهند آن نامزدها انتخاب شوند. در واقع با این طراحی و چرخاندن لقمه به دورسر، قصد داشتند شهروندان را به نحوی سردرگم کنند که با دست خود به نامزدهای کمونیستها رای دهند و آنها ضمن تصاحب مجدد و کامل قدرت، تبلیغات خود را به سمت و سویی ببرند که اتحادیه همبستگی بر خلاف ادعایش در بین مردم نیز پایگاهی ندارد. ولی به هرحال این طراحی با هوشیاری اپوزیسیون و مردم لهستان نقش برآب شد و لهستان دوران گذار به سوی آزادی و مردمسالاری را آغاز کرد…
ایده رای منفی طی چندسال اخیر به یکی از فانتزیهای سیاسی تبدیل شده است. وقتی طراحی صحنه توسط نهاد مجری و ناظر انتخابات به نحوی صورت میگیرد که بسیاری از شهروندان مجالی برای رای ایجابی ندارند شاید ایجاد فرصت برای رای دادن سلبی انگیزهای برای مشارکت ایشان و رساندن پیامشان به حاکمیت فراهم کند. به بیان سادهتر وقتی در چهار انتخابات اخیر(دو دوره مجلس، یک دوره ریاست جمهوری و یک دوره خبرگان) بسیاری از نامزدهای مطلوب یک جریان سیاسی و بدنه اجتماعی آن حذف میشوند و بسیاری از افراد گزینه مطلوب خود را در صحنه نمیبینند تا به صورت ایجابی و مستقیم تمایل خود را برای حضور او در پارلمان یا منصب ریاست جمهوری اعلام کنند، شاید حداقل بتوانند بگویند با حضور چه کسانی در کرسیهای تقنینی و اجرایی مخالفند. البته رای منفی سابقا به عنوان یک مولفه کلیدی در ارزیابی داوطلبان در جریانهای سیاسی موردتوجه قرار میگرفت. یعنی اگر یک جریان سیاسی برای انتخاباتی(به ویژه ریاست جمهوری و تا حد کمتری مجلس) افرادی را داشت که آمادگی خود را برای حضور در عرصه اعلام کرده بودند در بررسی و انتخاب نامزد اصلی از بین آنها علاوه بر مولفههای مختلف ایجابی رای منفی را نیز موردتوجه قرار میداد. یعنی اینکه این فرد جدا از حامیانی که به او رای مثبت میدهند چه تعداد مخلف پروپاقرص دارد که در صورت حضورش در عرصه انتخابات قطعا یا به سوی نامزد رقیب میروند یا بیتفاوت میمانند. اما حالا که بعد از انتخابات سال ۹۶ کشتیبان را سیاست دگر آمده است، شورای نگهبان و البته نهادهای متنفذ امنیتی و نظامی خود متکفل انجام این بررسیها شده و زحمت احزاب و جریانها و حتی مردم را برای انتخاب کم کردهاند. در انتخابات مجلس یک جریان تا آخرین لحظه شرایط را رصد میکند که آیا آن تعداد نامزد تایید صلاحیت شده دارد که لیست کاملی برای همه حوزههای انتخابیه بدهد یا نه و آخر دعوا ی بینشان سر این شکل میگیرد که اصلا با این وضعیت نیمبند باید حضور یافت یا خیر؟ طرف مقابل اما چنان با کثرت افراد آماده به خدمت و تاییدشده مواجه است که دعوا بر سر لیستها و سرلیستی و ریاست مجلس و … از همان آغاز شکل میگیرد. چنانکه در این دوره شاهد آن بودیم. انبوهی از چنارها و تبریزیها و پاجوشهایشان کار را برای متولیان باغ دشوار کرده است. در انتخابات ریاست جمهوری نیز یک طرف دغدغه آن را دارد که از چهرههای اصلی و کاریزماتیکش کسی وارد عرصه میشود یا خیر و اگر نشد با چهرههای دست دوم چگونه رفتار کند. در سمت این طرف از پیش-بازنده در نهایت و پس از شکست محتمل در انتخابات دعواها بر سر آن است که اصلا چرا آمدیم و صحنه را پذیرفتیم. اما طرف دیگر یک کاندیداری اصلی و تعدادی پوششی دارد که کار را در مناظرات دربیاورند و نهایتا هم پس از پیروزی از پیش قطعیشده هریک از پوششیها متناسب با تلاشش سهمی و غنیمتی از دولت میگیرد و چندسالی با رفقایش دورهم هستند.
آنقدر نفر آماده دارد که دعوا سر تعدد لیستها و نفرات مشترک و غیر مشترک و سرلیستی و ریاست آتی مجلس است. و نهایتا جنگلی از چنارها و تبریزیها و پاجوشهایشان سبز میشود. در انتخابات ریاست جمهوری هم افراد فرصتی برای معرفی خود مییابند و البته تیمکشی و زورآزمایی در صحنه مناظرات نیز برقرار است. نهایتا هم در طرف از پیش بازنده سرکچلی باقی میماند و دعوا بر سر اینکه اصلا چرا آمدیم و چرا ماندیم. در طرف از پیش برنده هم هرکس به تناسب تلاشی که برای پیروزی نامزد مدنظر کرده سهمش را میگیرد و مدتی با رفقایش دورهم هستند.
از آنجا که احتمال زیادی میرود در انتخابات زودهنگام و پیش روی ریاست جمهوری نیز آش همان باشد و کاسه همان و قرار نیست تغییری در دست فرمان رخ دهد، بدنیست صحنه گردانان انتخابات از اقدام جالب حزب کمونیست لهستان الگو بگیرند. یعنی به جای آنکه بپرسند چه کسی را میخواهید(که پاسخش احتمالا معلوم ایست و نیازی به پرسیدن نظر ملت ندارد) حداقل بپرسند چه کسی را نمیخواهید؟شاید مردم اگر حس کنند حداقل در این مورد، نظرشان به صورت جدی پرسیده شده پای صندوق رای بیایند و وزن اجتماعی و سیاسی برخی را نشان دهند. خصوصا آنهایی را که با دوپینگهای سیاسی و رسانهای برایشان توهم محبوبیت و مقبولیت عمومی ایجاد شده است.
استادیومهای فوتبال به رغم همه مشکلاتشان یک خوبی برجسته دارند. اگر تماشاچیان از تیمی استقبال کنند سکوها و صندلیها پر میشود و قابل رویت است و اگر نیایند هم کسی نمیتواند سکوهای خالی را انکار کند یا پر نشان دهد یا بازی در استادیوم خالی را حماسه بخواند. تماشاچیان اگر بازیکن یا مربی را دوست داشته باشند حتی در غیابش نیز او را تشویق میکنند و اگر از کسی بدشان بیاید یا از بازیاش راضی نباشند همانجا به اشکال مختلف از خجالتش درمیآیند. اگرچه ممکن است در این میان گاهی زیادهروی یا خطدهی هم وجود داشته باشد اما ارتباط آنقدر مستقیم و نزدیک و درلحظه است که جای تعبیر و تفسیر و وارونهسازی باقی نمیگذارد. کاهش صحنهگردانان سیاست داخلی حداقل به اندازه تماشاچیان فوتبال برای مردم این حق را قائل بودند تا مخالفتشان را هم به اندازه موافقتشان نشان دهند.