فساد: سیاه، سفید، خاکستری

برخی بیماری ها با بروز علائمی نظیر تب و لرز، بدن درد و سردرد، سرفه و عطسه و… آغاز می شوند و به فرد بیمار هشدار می دهند که سیستم فیزیولوژیک بدنش دچار شکلی از آسیب یا عدم تعادل شده و باید هرچه زودتر برای درمان آن اقدام کند. این گونه بیماری ها اگر در همان اوان بروز علایم موردتوجه قرار گیرند معمولا قابل درمان هستند و اگر به این علائم بی توجهی شود بیماری حالت مزمن پیداکرده یا به بیماری های سخت تری تبدیل می شود و آنگاه درمان آن دشوارتر، طولانی تر و پرهزینه تر خواهد بود. گونه دیگری از بیماری ها نیز هستند که معمولا مراحل اولیه شروع و گسترش بیماری بدون هیچ گونه علائم ظاهری است و بیماری زمانی خود را نشان می دهد که بخش های مهمی از بدن را درگیر خودکرده و در این زمان عملا کار از کار گذشته و بیماری دیگر قابل درمان نیست. بسیاری از اشکال سرطان بدین شکل جان بیماران را می گیرد و تنها راه مقابله با آن خودمراقبتی و بررسی منظم و زمانمند وضعیت فرد زیرنظر پزشک است. حال اگر «فساد» را به عنوان یکی از مهم ترین و مزمن ترین بیماری های جوامع بشری و نظام های سیاسی، اقتصادی و اداری در نظر بگیریم، می توان این پرسش را مطرح کرد که این بیماری به کدام یک از دو شیوه فوق جامعه و حکومت را آلوده و گرفتار خود می کند و چگونه می توان از آن پیشگیری یا آن را درمان کرد؟ فساد در همه جوامع پدیده کمابیش آشنا و ملموسی است. از بدو پیدایش سیستم های اجتماعی و سیاسی و حکومت ها و دولت ها و به بیانی کلی تر از زمانی که قدرت در نقطه یا نقاطی از یک ساختار اجتماعی تمرکزیافته مساله فساد نیز به همراه آن آمده است. گاهی این فساد در سطوح پایین و جزیی اتفاق افتاده و با اقدامات مقابله ای توسط دولتمردان سالم و جامعه آگاه درمان شده و گاه آنقدر در تاروپود حکومت و جامعه پیش رفته و گسترش یافته که زمینه زوال و دگرگونی آن سیستم سیاسی یا اجتماعی را فراهم ساخته است. در گذشته فساد را «هرگونه استفاده غیرقانونی از قدرت یا جایگاه اداری برای انجام دادن یا ندادن اقداماتی له یا علیه افراد دیگر» تعریف می کردند حال آنکه امروزه با انقلاب فناوری و اطلاعات و ظهور انواع رانت های اطلاعاتی ماهیت فساد در سطوح بالا نیز تا حدود زیادی تغییریافته است. اشاره به گونه شناسی هیمر می تواند به پیشبرد این بحث کمک کند. وی سه نوع فساد اداری سیاه (عملی که هم ازنظر توده مردم و هم ازنظر نخبگان سیاسی منفور است و عامل آن باید تنبیه شود): فساد اداری خاکستری (کاری که ازنظر اکثر نخبگان منفور است اما توده مردم در مورد آن بی تفاوت هستند) و فساد اداری سفید (کاری که ظاهرا مخالف قانون است اما اکثر اعضای جامعه، نخبگان سیاسی و اکثر مردم عادی آن را آنقدر مضر و بااهمیت نمی دانند که خواهان تنبیه عامل آن باشند.) را از هم متمایز می کند. چنان که در مقدمه این گفتار آمد میزان حساسیت جامعه و نهادهای اجتماعی و مدنی به موضوع فساد در نحوه پیشگیری و درمان آن و اثربخشی این اقدامات موثر است و از سوی دیگر می تواند زمینه تبدیل فسادهای سیاه را به خاکستری و سفید فراهم کند. درواقع هرچه میزان حساسیت و واکنش مردم و نهادهای مدنی به فسادهای سیاه کاهش یابد هم عمل فسادآمیز و هم فرد مفسد از دایره فسادهای سیاه جداشده و به فسادهای خاکستری می پیوندد و همین اتفاق نیز برای تبدیل فساد خاکستری به سفید می افتد. شوربختانه به نظر می رسد در جامعه ما به دلیل برخی ویژگی ها و مولفه های فرهنگ عمومی از یک سو و تکرار و گستردگی مفاسد اداری و اقتصادی سهم بخش های سفید و خاکستری از کیک فساد به مراتب بیشتر شده است. برای بسیاری از افراد فساد تا آنجا بد است که در راستای منافع شان نباشد در غیر این صورت از آن استقبال نیز می شود. وقتی افسر راهنمایی و رانندگی در ازای دریافت مبلغی از جریمه چند برابر آن مبلغ صرف نظر می کند، معلم یا استادی حاضر می شود در قبال دریافت مبلغی نمره قبولی به دانش آموز و دانشجو بدهد، کار اداری فردی در ازای پرداخت مبلغی به کارمند مربوطه با سرعت و تسامح بیشتری پیش می رود و مهندسی با دریافت مبلغی چشم بر تخلف سازنده می بندد و او را وادار به تحمل هزینه ای گزاف برای انجام مجدد و اصولی کار نمی کند اتفاقا این رفتارهای فسادآمیز برای برخی مطلوب و برای برخی دیگر نیز بی اهمیت است و گاه توجیهاتی نیز برای آن در فرهنگ عمومی مطرح می شود و در مواردی نیز با برچسب «زرنگی» به آن ارزش مثبت نیز داده می شود. مشابه این وضعیت در سطوح مدیریتی میانی و عالی نیز قابل ذکر است. تلاش مدیر یک سازمان برای جذب و استخدام اقوام و نزدیکان و همشهریان و همفکران سیاسی در فرآیندی که عملا «شایستگی» در آن بی معنی است: تلاش مدیران یک بانک برای اعطای وام های کلان و بدون پشتوانه به برخی از متقاضیان، واگذاری پروژه های دولتی به مشاوران و پیمانکاران بر اساس روابط شبهه آمیز فردی، قومی و مالی همگی اقداماتی فسادآمیز است که از جانب گروه هایی از جامعه نه تنها نامطلوب نیست بلکه مصداق عمل خیر و روزی رساندن نیز محسوب می شود. این اشاره ها که برای همه آشناست برای تصریح این مطلب است که ما با وجود ادعاهای گزاف هنوز به این باور نرسیده ایم که «فساد حتی اگر برای من و به نفع من هم باشد فساد است و باید با آن مقابله کرد». هنوز نگرانیم که اگر فساد یا تخلفی را که درجایی مشاهده کرده ایم گزارش دهیم مصداق «زیراب زنی» یا «نان بری» است یا در مراجعه بعدی کار ما در آن سازمان انجام نمی شود.
جامعه مدنی و رسانه های آزاد را که چشم و گوش و وجدان آگاه و بیدار جامعه هستند با برچسب های مختلف بی اعتبار و ضعیف کرده ایم و مقامات نیز تا جایی که منافع سیاسی شان اقتضا نکند از فسادی پرده برنمی دارند و با آن مقابله نمی کنند و بسیاری از مردم ادعاهای سران قضایی را در مبارزه با فساد باور ندارند. ما نه تنها گلبول های سفیدمان ضعیف و ناکارآمد شده اند و گاه خود آلوده سرطانند بلکه حتی حسگرهای درد جامعه را هم از کار انداخته ایم. این عاقبت بیماری است که بیماری تا اعماق وجود و بیشتر سلول هایش رسوخ کرده و نه تنها از درمان آن عاجز است بلکه دیگر دردی را هم حس نمی کند و کسانی را که برای بیماری اش نگرانند با پوزخند و کنایه ای می نوازد. 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

پیمایش به بالا