ماییم و نوای بی نوایی

باز نوبت مهمانی فرا رسید و صاحب خانه صلا در داد و بندگان را بر خوان گسترده فیض و نعمت خود نشاند. رمضان را ازآن رو ماه مهمانی خدا خوانده اند که درهای آسمان به روی همه بندگان از خرد و کلان باز است و انوار فیض الهی بی واسطه و پرتلالوتر از همیشه بر دل وجان بندگان می تابد. خداوند در این ماه بندگانش را بیش از همیشه به خود می خواند. فراخوان و دعوتی گسترده و عام که هرکس به قدر ذوق و ظرف خود از این خوان بهره می برد. تشنگی و گرسنگی و امساک و کم خوابی و سحرخیزی این ماه برای ظرفیت افزایی بهره گیری از این سفره است. در لطف و کرم و بخشندگی صاحب خانه و میزبان که تردیدی نیست اما مهمان را چگونه شاید که بدین مهمانی رود و کنار این سفره و این مجلس فرود آید؟ انسان اجوف را چگونه سزد که در محضر خدای صمد وارد شود؟ انسان نیازمند را چه شاید که جز عجز و نیاز به درگاه بی نیاز برد؟ من بر آنم که مهم ترین و ارزنده ترین تحفه مهمان برای میزبان در این ضیافت، همان دست های خالی است. دست خالی و دل پر تمنا و چشمان اشک بار آن تحفه شایسته ای است که انسان در این ضیافت به بارگاه پروردگار می برد. آنچه از آداب و مناسک این ماه نیز واردشده است در همین راستاست. کم خوردن و کم آشامیدن و تشنگی به کف آوردن، کم خوابیدن و شب را تا سحر به جهد و عبادت گذراندن تا به وعده الهی به مقامی محمود نائل شدن، چشم پوشیدن بر محرمات و غرایز و نفسانیات و حتی لذات حلال دنیا، شب زنده داری ویژه شب های قدر و قدر دانستن فرصت مغتنم استغفار و طلب بخشش از درگاه الهی، ذکر دعای سحر و اسمای حسنی در وقت سحر و افطار و دعای جوشن کبیر شب های قدر همه برای همین است. آگاهی یافتن انسان بر عجز و بی چیزی خود در محضر جلال و جمال الهی و وقوف به این معانی که «بی عنایات خدا هیچیم هیچ» و «ما همه لاشیم با چندین تلاش».  دیگر آنکه در این درگاه کرم و محضر جلال و کمال الهی، شرط لازم بر تسلیم است و رضا. در این ضیافت شایسته است که گردن به امر صاحب خانه نهاد که وجودش همه مهر و شفقت است بر مهمانان و بندگان. در آداب ما نیز زیبنده نیست که مهمان در خانه و سرای میزبان از خواست او گردن نهد و چون وچرا آورد. پس چگونه است که در محضر خدا و مهمانی خدا بر امر او چندوچون می کنیم؟ در مهمانی خدا باید و بهتر است با پای دل رفت و امر میزبان را به قلب سلیم عاشقانه و متعبدانه دریافت و پذیرفت. اگرچه عقل و استدلال و استنباط عقلی از منزلتی شریف در معرفت دینی و الهی برخوردار است اما عقل را در این میدان راهی نیست و باید دل مسلم را چون سمندی رام و راهوار به دست راهبر ازلی سپرد چنانکه مولانا نیز قائل است: «عاشقان دردکش را در درونه ذوق ها، عاقلان تیره دل را در درون انکارها/ عقل گوید پامنه کاندر فنا جز خار نیست، عشق گوید عقل را کاندر توست آن خارها». اگر نیک بنگریم آنچه از جمال و علم و قدرت و ثروت و مقام و عیال و فرزند در حیات دنیا داریم همه از لطف و تفضل بی سابقه و لاحقه خدای تعالی است. پروردگاری که بی هیچ منتی نعمت سلامتی و زیبایی و ذکاوت را به بندگان بخشید و آنان را مکرم داشت و روزی پاکیزه عنایت کرد در برابر یازده ماه خورد و خواب و لذت حلال جسمانی، بندگان را به یک ماه زندگی به سیاقی دیگر و امساک جسمانیات و نفسانیات در ازای بهره مندی هرچه بیشتر روحانی فراخوانده است. حال آیا شرط انصاف و آیین جوانمردی است که امر خدای را فروگذاریم و به پیروی از هوای نفس با آن جدل کنیم؟

امید که خدای تعالی در این مجال مجلل مهمانی خود، توفیق تعبد و تسلیم قلبی و ظرفیت افزایی برای بهره مندی بیشتر از انوار فیض خود را نصیب همه بندگان کرده و بر دست خالی و توشه پرعجز و فقر ما نظری افکند و به بیان آن سالک الی الله «ما را برای خود بسازد.»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

پیمایش به بالا