می نویسم تا کاری کرده باشم

ایران داغدار فوت ناهنگام و ناروای دختر خویش است و شهرها و خیابان­ها ملتهب و خشم­ آگین. آنچه حلقه وصل معترضین در خیابان است خشم است. خشم از خیلی چیزها؛ از فوت بی­ دلیل یک دختر جوان و غریب؛ از از تحمیل سبک زندگی و پوشش مطلوب گروهی به دیگر گروه­ ها؛ از اعمال خشونت و توهین و تحقیر برای تحمیل این سبک زندگی و پوشش؛ از فشارهای گوناگون سیاسی و اقتصادی و اجتماعی؛ از گرانی و فقر؛ از تبعیض و ظلم و بی ­عدالتی؛ از فساد و رانت و ثروت ­های بادآورده عده ­ای اندک و فقر و تنگنای جمعی گسترده؛ از حکمرانی غلط زیست ­محیطی و بی ­آبی و ریزگرد و جنگل ­خواری و…؛­ و نهایتا از نادیده گرفته شدن، بی ­اهمیت دانسته شدن، غیرخودی یا نخودی بودن و شنیده نشدن. اینکه می ­گویند مهسا امینی بهانه است راست می­ گویند. با هر سیاست غلط و رفتار نادرست بشکه باروت فشرده ­تر شده و آتش این حادثه، باعث فوران آتش­فشان شده است.

حکومت در این موارد معمولا یکی دو روز اعتراضات را تحمل می­کند؛ خصوصا آنکه اعتراض طبقه متوسط باشد که عموما کم خشونت و بدون خرابی است. اما پس از یکی دو روز به نیروهایش، در مراحل و سطوح مختلف گام به گام دستور می­دهد که بروید و جمعش کنید. جمع کردن یعنی سرکوب. حکومت هیچ­گاه به فکر حل کردن نبوده است و همیشه جمع­ کردن خشونت­ بار را در دستور کار قرار داده است. غافل از اینکه این همه باد خشونت که می ­کارد یک جاهایی هم باید طوفان نفرت درو کند. حضور نیروهای لباس شخصی معمولا آغاز چرخه خشونت است  و در مواردی خشونت از سوی طرف مقابل هم تلافی می­شود. اینجا مرحله ­ای است که خارج نشین ­ها شروع می ­کنند به تجویز نسخه­ هایی که بچه ­های مردم را به دهان گرگ بفرستد و خشونت را بازتولید کند. وقتی فضا چنین خشونت­ آمیز و هیجانی شد دیگر حرف کسی شنیده نمی ­شود خصوصا حرف آنهایی که دو وجب جلوتر از بینی خود را می­ بینند و از تبعات این چرخه ­های خشونت آگاهند و نمی­ خواهند گسل­ های اجتماعی بیش از این تعمیق و تشدید شود.

حالا جای شکرش باقی­ است که حکومت از اشتباهات سال ۸۸ درس گرفته و تصمیم گرفته افرادی را به رسانه بیاورد که حرف ­های مخالف هم گفته شود. کاری که باید در ۸۸ و ۹۶ و ۹۸ هم می­کرد اما نکرد. دیر است و کم­ فایده اگرچه از هیچ بهتر است. اما گفتن و نوشتن فقط در این شرایط نیست که احتمالا کم فایده است. پیش از این هم چنین بوده است. از زمانی که هسته مرکزی قدرت تصمیم گرفت به هسته سخت قدرت تبدیل شود. هسته سخت یعنی نه انعطافی دارد نه حرف و سخنی از آن عبور می ­کند. از همان زمان گوش حکومت به روی هرصدای منتقد و مخالفی بسته شد. با رسانه ­های منتقد برخورد و عرصه بر آنان تنگ شد؛ منتقدین مصلح، محدود شده و سر از زندان درآوردند؛ چاپلوسان و تندروها و کم ­سوادان ارج یافتند و قدر دیدند و دلسوزان و دانشوران در سطوح مختلف کنار گذاشته شده و حذف شدند؛اقلیتی امین حکومت شدند و هرصدایی به جز آنچه از آن«خوششان بیاید» ساکت شد؛ صداوسیما را از هرصدای منتقد و مخالفی تصفیه کردند و صاحبان برخی اندیشه­ های خاص مقیم شب و روز شبکه­ ها و برنامه­ های رادیو و تلویزیون شدند و تحلیل­ ها و محاسبات غلط ایشان کشور را به این روز انداخت.

در همین جریده ­های چاپی و فضاهای مجازی چقدر گفتند و کسی نشنید. در باب همین گشت ارشاد منحوس چقدر گفتند این ره به ترکستان است و باعث بهبود حجاب و وضع فرهنگی که نشد هیچ؛ روز به روز تبعات و آثار منفی آن بیشتر نمایان شد. نشانه ­های دیگری بروز کرد و فیلم ­هایی درآمد و بازهم گفتند نکنید و کسی گوش نکرد تا کار به اینجا رسید. در مسائل سیاست داخلی و خارجی، سیاست اقتصادی، مسائل اجتماعی و فرهنگی چقدر گفتند و هیچ­کس گوش نکرد. در خصوص از بین بردن گروه­ های مرجع اثرگذار هشدار داده شد و توجهی نشد؛ در باب بستن فضای سیاسی و یک گله کردن بازی انتخابات هشدار داده شد و وقعی ننهادند؛ در باب سیاست­ های غلط خارجی و دیپلماسی ناکارآمد و کارشکنی در مذاکرات و روابط بین ­الملل  بحث شد و کسی اهمیت نداد؛ هرکسی در فضای مجازی سخنی گفت گردان­ های سایبری از خجالتش درآمدند؛ در هیچ موردی اجازه یک تجمع و راهپیمایی مسالمت ­آمیز و قانونی را به منتقدین ندادند و در عوض نیروها و حامیان خود را برای قدرت ­نمایی به خیابان آوردند.   تمام پل ­ها و معابر را خراب کردند و روزنه ­ها را بستند تاهیچ صدایی به جایی نرسد. حالا می­ گویند چرا به خیابان آمده­ اند. باید از خودشان بپرسند کدام منفذ را بازگذاشته ­اند تا غیرخودی­ هایشان سخن بگویند و شنیده شود تا کار به کف خیابان نکشد؟

به قول معروف دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است. دیر شده است ولی فرصت برای جبران هست. گام نخست آنکه دوطرف از تشدید چرخه خشونت پرهیز کنند. آنهایی که در رسانه­ های آن­سو نشسته ­اند و جوانان معترض را تحریک می­ کنند همچون کسانی هستند که به تماشای نبرد گلادیاتورها می ­نشستند و از دیدن بدن­ های آش و لاش گلادیاتورهای بدبخت  لذت می­ بردند. قویا معتقدم هرکس هریک از طرفین را تشویق به خشونت بیشتر می­کند دلسوز هیچیک نیست وهمچون کارگزاران بورس است که از سود و زیان سهامدار دوسویه نفع می ­برد. دوم آنکه حکومت به گفتگو و مصالحه با معترضین و حل تعارض پیش­ آمده بیندیشد. صدای معترضین را آنچنان که هست بشنود نه آنچنان که خودش می­ خواهد. برای گشت ارشاد و رفتارهای تحقیرآمیز با مردم و زنان فکری جدی بکند. پرونده درگذشت مهساامینی را بدون سوگیری و سناریوسازی و به قصد یافتن حقیقت (هرچه که باشد) بررسی کند؛ عناصر دخیل در وقوع این حادثه مجازات و سلسله مراتب فرماندهی این جریان کنار روند؛ فرصتی برای شکایت و احقاق حق دیگر زخم­خوردگان گشت ارشاد فراهم شود و از آسیب ­دیدگان خصوصا کشته­ شدگان حوادث اخیر دلجویی شود؛  شفافیت را در دستورکار قرار دهد و جلوی رانت و فساد و آقازادگی و تبعیض فراگیر را بگیرد.

خلاصه آنکه حکومت باید به مردم بازگردد؛ به همه مردم نه فقط حلقه حامیانش. صدای همه مردم را بشنود و ایران را برای همه ایرانیان بخواهد و بسازد. در پی ترمیم شکاف­ ها و گسل­ های اجتماعی و سیاسی و انسانی و محیطی پیش­ آورده باشد و فرصت برابر برای همه ایرانیان به منظور حضور در مصادر تصمیم ­گیری و سیاست­گذاری بر اساس شایستگی فراهم کند. به بیان دیگر باید ماشینی را که با سرعت به ته دره می ­راند لحظه ­ای متوقف کند، راه درست را بیابد و در مسیری متفاوت به حرکت ادامه دهد.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

پیمایش به بالا