بهارا بنگر این صحرای غمناک

سال ۱۳۹۹، اولین سال کرونایی هم نفس‌­های آخر را می­کشد، نغمه خود را خوانده و به زودی صحنه را ترک خواهد کرد و به نغمه ­گر بعدی خواهد سپرد. اما نغمه ­اش نغمه بدصدا و دلخراشی بود. نغمه بیماری و مرگ و دشواری و تنگدستی. نغمه فشار سیاسی خارجی و فشار اقتصادی داخلی. نغمه اوج ­گیری دعواهای سیاسی قوای داخلی. تصویری که از سال نحس ۹۹ پیش چشمان ماست تصویر تیره ­ای است. تصویر بیمارستان ­ها و گورستان­ های شلوغ و مردمی که نه می­ توانند شادی و جشن عروسی­شان را با هم شریک شوند و نه غم فراق عزیزانشان را. سالی که جان هر انسان تبدیل به عددی شد که روزانه سخنگوی وزارت بهداشت با لحن سرد و خونسردش برایمان بخواند و ما فقط روند تغییرات این اعداد را در ذهن دنبال کنیم و از دورقمی شدنش خوشحال شویم. تصویر بچه ­هایی که به جای بازی و شیطنت و آموزش و تحرک در مدرسه گوشی به دست در کنج خانه ها نشستند و دانشجویانی که به جای جنب و جوش جوانی در محیط دانشگاه به سامانه های آموزش از راه دور پناه بردند و در شبکه های اجتماعی با هم گفتگو کردند. گپ ­و­گفت ­ها و هم­نشینی ­های خانوادگی و دوستانه محدود شد و ماسک و اسپری ضدعفونی ­کننده و گوشی ­های موبایل شد شریک تنهایی ­ها.

در سال ۹۹ علاوه بر هموطن و دوست و آشنا، کرونا و غیرکرونا قلندرانی از عرصه فرهنگ و علم و هنر و ورزش را از ما گرفت. از هنرمندانی چون محمدرضا شجریان و محمدعلی کشاورز و پرویز پورحسینی و چنگیز جلیلوند و سیروس گرجستانی، نویسندگان و اندیشمندانی چون نجف دریابندری تا داود فیرحی و ورزشکارانی مانند علی انصاریان و مهردادمیناوند. شوربختانه این فهرست اینقدر طولانی است که نام بردن از همه یادداشتی مجزا می­ طلبد اما همگی مصداق «از شمار دو چشم یک تن کم، از شمار خرد هزاران بیش».

سال ۹۹ به لحاظ اقتصادی و سیاسی هم چنگی به دل نزد. با روی کارآمدن مجلس انقلابی یازدهم چنانکه پیش ­بینی می­ شد آتش دعوا و اختلاف مجلس و دولت اوج گرفت و آش آنقدر شور شد که تذکر چندباره رهبری و برخی چهره ­های اصولگرا را در پی داشت و عملا آنچه در این دعواها مغفول و مهجور مانده حل مشکلات کشور و معیشت مردم است و جالب آنکه دو طرف دعوا همواره مدعی ­اند برای مردم یقه چاک می ­دهند. مشکلات داخلی کشور در کنار افزایش روزافزون فشارهای بین المللی به ویژه در دوران ترامپ عرصه را بر مردم و حکومت همزمان تنگ ­کرده و آمدن بایدن هم در کنار سیاست­ های کلان داخلی کشور چشم­ انداز روشنی پیش روی مردم برای بهبود اوضاع نمی ­گسترد و ظاهرا قرار است در داخل و خارج در بر همان پاشنه سابق بچرخد.

با این همه تلخی و تیرگی اما، بهار با همه زیبایی ­هایش در انتظار ماست و ما در انتظار او. وقتی از پس نخوت و سردی زمستان چشم­ انتظار بهار هستیم یعنی هنوز دل در گرو نوشدن و تازه­ شدن و بهبود داریم. مثل تولد هر نوزادی که نشان می ­دهد هم خدا و هم انسان ­ها هنوز به آینده امیدوارند. اگرچه هر رحلتی داغی بر دل می­ نهد اما هر ولادتی هم نوری بر آن می ­تاباند. کودکی که تازه زاده می شود مثل بهاری که در راه است کاری به دلمردگی ­های ما ندارد و راه خود را می­رود. بهارْ زیبایی و طراوت و تازگی خود را دارد حتی اگر به قول سایه «با عزای دل ما می آید». هرچقدر هم حال دلمان بد باشد نمی­ توان از زیبایی و افسونگری بهار چشم پوشید چنانکه نمی توان از افسون ولادت نوزادی گذشت که تصویری دیگر از جهان و زندگی را پیش روی خانواده و نزدیکانش برمی­ گشاید.

سال کرونایی(چیزی شبیه سال وبایی و سال قحطی و … که پدربزرگ­ها و مادربزرگ­ها تصویری از آن در ذهن دارند و شاید ماهم چند دهه بعد برای فرزندان و نوادگان از خاطرات تلخ آن نقل کنیم) برای من چند درس ­آموخته مهم داشت: نخست آنکه زندگی واقعا بی ­اعتبارتر و بی ­ارزش­تر از کینه ­ها و حرص و حسدهایی است که بر دل ما زنگار بسته ­اند. طبق آمار رسمی بیش از ۶۰ هزارنفر در اثر کرونا جان باخته ­اند و بیش از یک میلیون نفر به این بیماری گرفتار شده ­اند. خیلی از آنها که در اثر این ویروس جان سپردند گمان نمی ­کردند آلوده آن شوند و حتی در صورت ابتلا جان به در نبرند اما شد آنچه نباید می ­شد و بسیاری پس از تجربه دشوارترین  شرایط در ICU به زندگی بازگشتند. پس فاصله بین مرگ و زندگی واقعا یک تارمو است. کاش سیاستمداران داخلی و حکام و ستمگران خارجی هم این را می ­فهمیدند و تلاش می ­کردند از دنیا جای بهتری برای زندگی مردم بسازند. مردمی که فقط یک بار قرار است زندگی کنند. دو دیگر آنکه انسان با همه ادعایش و توهمی که از قدرت خود دارد در برابر یک ویروس چقدر شکننده و آسیب پذیر است. به بیان آیه شریفه «یا ایها الانسان، ما غرک بربک الکریم». شاید این ویروس پیام آور بازگشت خاضعانه دل انسان به مبدا و مقصد لم­ یزلی باشد. سوم هم اینکه با همه تلاش ­های دانشمندان در همه این قرون و اعصار، هنوز خرفه و خرافه و اوهام بازارش داغ است و همچون آتش زیرخاکستر منتظر دمی است که شعله ­ور شود. اما علم از دل این آتش و این آزمون هم سربلند بیرون آمد و نشان داد اگر با انسانیت و معنویت و تعهد همراه باشد نجات ­بخش انسان­هاست و متخصصانی که در عرصه درمان و عرصه ساخت واکسن و دارو در خط مقدم ایستادند و بعضا جان خود را در راه دفاع از سلامت همنوعشان فدا کردند بینی مدعیان گزافه ­گو و بی ­عمل را به خاک مالیدند و «سیه روی کردند هرکه در او غش باشد». مواضع و رفتارهای عالمان و پیشوایان برجسته دینی نیز دکان آنان را که می خواستند خرافات را به نام دین رنگ کرده و به خلایق بفروشند کساد کرد. اگرچه برخی نیز در لباس و با پرچم دین در این بازار مکاره، متاع بنجل خرافه پرستان را فروختند.

به هر روی، «مژده بهار» رسیده و امیدوارم این بهار به تعبیر شهریار «با ما خزانی نکند» و سال ۱۴۰۰ به دور از کلیشه های مرسوم پیام­های تبریک، سال سلامتی و ثروت و برکت و اخلاق و معنویت برای مردم کشورم و همه انسان­ها در سرا-سر گیتی و بازگشت به زندگی عادی باشد.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

پیمایش به بالا