حتما برای شما هم پیش آمده که هنگام تردد یا سفر در یک جاده درون یا برون شهری، در مقاطعی گرفتار معبری تنگ و ترددی پرحجم و پرترافیک شده باشید. رانندگی در این مسیر، آهسته و پیوسته گاه با وقفه و گاه با حرکت آرام پیش میرود و به سوی مقصد میروید، اما سفر طولانی و کند و جانکاه است. ناگاه، دانسته یا ندانسته فرجی بعد از این شدت حاصل میشود و از آن راه باریک و تنگ و شلوغ وارد مسیری عریض و خلوت و فراخ میشوید که میتوانید با آرامش پا بر پدال گاز بگذارید و با سرعت و سبکبال پیش بروید. از خودروهای سنگینی که جلوتر از شما هستند به راحتی سبقت بگیرید و از کلافگی آن ترافیک و تنگی راه، آسوده شوید. ممکن است پس از طی این مسیر لذتبخش، دوباره به دام تنگی جاده و ترافیک و خودروهای سنگین بیفتید یا ادامه مسیر را حتی در جادهای باریک با آرامش و سرعتی مطلوب به سوی مقصد برانید و ادامه مسیر جذاب و فرحبخش شود. خداوند برای همه انسانها در طول حیاتشان فرصتهای طلایی ایجاد میکند که بتوانند ره صدساله را یکشبه طی کنند. این فرصتها برای برخی در عرصه حیات دنیاست و راه کسب قدرت و ثروت و پست و مقام و علم و … را باز میکند و برای برخی در عرصه حیات عقبا که توفیق معنویت و عمل صالح و غرس نهال یک شجره طیبه را برایشان فراهم میسازد. شب قدر از آن فرصتهایی است که انگار راه آسمان پیش پای همه انسانها فراختر از همیشه گشوده میشود. فرصتی برابر و یک بارِ عام برای همه بندگان که هر کسی به قدر خواست و همت و ظرفیت و طلبش میتواند از آن بهره ببرد. فرصتی برای یکشبه طی کردن راه هزارماهه «لیله القدر خیر من الف شهر». اینجاست که برخی ستاره درخشنده میشوند و ماه مجلس و به لطف غمزهای راه پیش رو برایشان گشوده میماند و با مرکبی راهوار راه آسمان میگیرند و کار آفتاب میکنند .
برخی توشه ای برای ادامه مسیر در همان راه زمینی برمیگیرند و ادامه مسیر را تا مقصد به سهولت طی میکنند؛ مقصدی نزدیک و قابل پیش بینی. گروهی دیگر نیز از این راه گشوده غفلت میکنند و بر همان نمط می رانند و اندکی جلوتر گرفتار همان راه تنگ و پرترافیک و فرساینده می شوند و ادامه راه را با همان دشواری می پیمایند. حال پرسش اینجاست که در این شب پرفضیلت از خدا چه طلب کنیم؟ دنیا را بخواهیم یا بهشت آخرت را یا خود خدا را؟
یکی از دعاهای وارد در احیاء شبهای قدر، دعای ارجمند جوشن کبیر است. شب زنده داران در این دعا، خدای تعالی را به هزار نام از اسما حسنا و صفات علیایش میخوانند. خواندن خدا به این نام های بلندمرتبه افزون بر آنکه از باب «ادعونی استجب لکم» پاسخ حق تعالی و اجابت دعای داعیان را به دنبال دارد اسباب علم به اسما نیز هست. همان اسمایی که قرار است از او خلیفهالله بسازد. همان اسمایی که به آدم ابوالبشر تعلیم شد و فرشتگان در تقریر آن درماندند. انسان برای نیل به مقام انسان کامل و درجه عالیه خلیفهاللهی لازم است که به این اسما و صفات مسمی و متصف شود. انبیا و اولیا به بالاترین درجات و دیگر انسانها هر یک به نسبتی و به قدر تکاپو و ظرفیتشان. خواندن این اسما و صفات، تلنگری است بر انسان که خود را در برابر عظمت خالق ببیند. هم به ناچیزی خود در برابر بزرگی خالق پی برد و هم اینکه از این اسما و صفات مبارک کدام را و به چه میزان در خود پرورده است. اگر خداوند رزاق است، بنده نیز می تواند رزق مادی و معنوی به دیگر بندگان نیازمند رساند. اگر خدا لطیف است، بنده نیز میتواند دیگر مخلوقات را از لطف خود بهره مند سازد. اگر خدا ستارالعیوب و غفارالذنوب است، بنده نیز می تواند از عیب همنوعان چشم پوشد.اگر خدا علیم است، بنده نیز میتواند بهرهای از علم الهی داشته باشد. اگر خدا سمیع و بصیر است، بنده نیز می تواند چشم و گوش به نیکی ها بگشاید و…
شیخ رجبعلی خیاط آن سالک دلسوخته همروزگارمان می گفت: «از خدا بخواهیم ما را برای خودش بسازد.» شب قدر فرصت بزرگی برای این خواسته بزرگ است. حیف است که در شب قدر دنیایی را بخواهیم که معلوم نیست کی و چگونه باید بگذاریم و برویم. بهشتی را بخواهیم که بیلقای پروردگار هیچ است. چه نیکوست که در این شب، خود خدا را بخواهیم از راه خواندن اسما و صفاتش و از او رشد و تربیت و پرورش در مسیر آنها را مسالت کنیم. اگر قدمی پیشتر در راه طلب او برداشته باشیم، می توان باقی راه را به خودش سپرد.
چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب
مهرم به جان رسید و به عیوق برشدم
از خدا بخواهیم که ما را برای خودش بردارد. برای خودش برگزیند. برای خودش بسازد. دست ما را هم بگیرد و صائر کوی خودش کند. کافی است آن غمزه ربوبی به دل مشتاق ما بیفتد و اثر کند، آنگاه است که راه هزار ماهه و هزار ساله را یک شبه میرویم و آن شب، شب قدر ماست. اگر ما را به گدایی کوی خود برگزیند از خسروی دو عالم بینیاز خواهیم بود. به قول شیخ سعدی، خدا کند که قلاب خدا به ما بیفتد:
سعدی چو جورش میبری، نزدیک او دیگر مرو
ای بیبصر، من میروم؟ او میکشد قلاب را