در طلب زهره رخ ماهرو

«اللّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ مِنْ جَمالِکَ بِأَجْمَلِهِ وَکُلُّ جَمالِکَ جَمِیلٌ، اللّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ بِجَمالِکَ کُلِّهِ… اللّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ مِنْ کَمالِکَ بِأَکْمَلِهِ وَکُلُّ کَمالِکَ کامِلٌ، اللّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ بِکَمالِکَ کُلِّهِ »

اینها دو فراز از دعای سحرند که سحرخیزان در سحرهای پررمزوراز و پرگشایش ماه مبارک، آن را زمزمه می­کنند. شیخ اشراق، شهاب­الدین سهروردی در رساله فی حقیقه العشق دربیان این زیبایی و مراتب آن حکایات مفصلی دارد. از جمله در فصل نهم می­آورد:«هرچه موجودند از روحانی و جسمانی طالب کمالند و هیچ­کس نبینی که اورا به جان میلی نباشد. پس چون نیک اندیشه کنی همه طالب حُسن­اند و در آن می­کوشند که خود را به حُسن رسانند و به حُسن که مطلوب همه است دشوار می­توان رسیدن زیرا که وصول به حُسن ممکن نشود الا به واسطه عشق…» و در ادامه در همین فصل می­گوید:«از جمله نام­های حُسن یکی جمال است و یکی کمال و در خبر آورده­اند که ان الله تعالی جمیل و یحب الجمال».

طرفه آنکه حقیقت حُسن و جمال در ملکوت و عالم بالاست که همان کمال مطلق است و این حُسن مِهری را به دنبال خود دارد. برای آنکه این مهر، به عشق بدل شود لازم است حُسن در زمین تجلی یابد. پس اقتضای وجودی دوساحتی و دوحیثیتی دارد: یکم تن و چشم یعنی بعد خاکی و جسمانی و دوم روحی آشنا به حُسن از عالم بالا و این چنین است که آدمی بار امانت الهی را به دوش کشید.  به دیگر بیان، آنگاه که حُسن ازلی قصد تجلی و ظهور از مقام اختفا کرد آدمی خلق شد تا آینه تجلی حُسن حق­تعالی شود.  به قول حافظ:

در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد

عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

سهروردی در بیان تجلی حُسن حق می­گوید:«این که می­فرماید: کتب الله الاحسان علی کل شیء به یک معنا یعنی خداوند زیبایی را برای هر موجودی فرض کرده که همه حَسَن یا زیبا باشند و این زیبایی، خودْ در حقیقتْ تجلی جمال حق است. پس سخن گفتن در مورد زیبایی و حُسن موجودات سخن گفتن از حُسن حق است».

پس همه مخلوقات حق­تعالی دربردارنده جلوه­هایی از حسن ازلی و جمال لم­یزلی هستند اما آنچه بنده سحرخیز از خداوند طلب می­کند بالاترین مراتب جمال و کمال حق و بسا کل این جمال و کمال است. این بلندپروازی عاشقانه عبد در درگاه معبود از چه رو است؟ به نظر می­رسد ماه مبارک رمضان فرصتی است برای گشایش صدر و توسعه ظرف وجود آدمی تا بتواند تجلیات حسن حق­تعالی را بیشتر و بیشتر دریابد. مهمانی این ماه پربرکت، مهمانی بر سفره جمال و حُسن الهی و رزق معنوی است نه آب و نان و چرب و شیرین. آنچه که بنده روزه­دار در این ماه انجام می­دهد از امساک در خوردن و آشامیدن و خوابیدن و مجامعت گرفته تا بیداری و درک سحر و تلاوت قرآن و احیاء شب­های قدر تلاشی عاشقانه است برای بهره­گیری بیشتر از دریای حسن الهی. آینه­ای است که بیشتر صیقل می­خورد تا بهتر بنمایاند. پرتو بیشتری از اشعه خورشید جمال الهی را بگیرد و بازتاباند.

اینچنین است که برخی نه تنها از آمدن این ماه و دشواری­های بدنی آن مکدر نمی­شوند بلکه با دل و جان به استقبال ماه خدا می­روند. چنانکه از امام سجاد(علیه السلام) نقل است که در طلیعه این ماه می­فرمود:«عزیز ما دارد می­آید، به استقبال آن برویم». رمز این استقبال و عدم آزردگی بدنی و جسمی آن است که روح که مدیر و مدبر شهرستان جسم است در این ماه از گرفتاری و قید جسم خاکی اندکی رهاتر می­شود. رو به بالا می­کند و در ملکوت می­نگرد:

در طلب زهره ­رخ ماه­رو

می­ نگرد جانب بالا دلم

­ اگر از جسم خاکی رست و سر در افلاک الهی کرد دیگر نگران گرسنگی و تشنگی و کم­خوابی و کسالت نیست چون مقصودی بالاتر را می­جوید. مثال آن به نقل از علامه جوادی آملی فردی است که در تدارک جشن تولد یا عروسی فرزندش است. از صبح تا شب در تکاپو و تلاش و دوندگی و تدارک است و از ابتدای مراسم نیز یا جلوی در از مهمانان استقبال می­کند یا بین مهمانان می­رود و از آنان پذیرایی می­کند و به آنها خوش­آمد می­گوید. حتی موقع شام هم ممکن است بر سر میز یا سفره نرود و مراقب است که از همه به خوبی پذیرایی شود و ذهنش درگیر برگزاری بهتر مجلس است نه اینکه آیا توانسته مانند دیگر مهمانان از شیرینی و میوه و شربت و شام و شادی و پایکوبی بهره­مند شود یا نه. چون هدفی برتر را می­بیند و انگیزه بالاتری دارد که مجلس عروسی یا تولد فرزندش بهتر برگزار شود و می­داند وقت برای خوردن و شادی بسیار است.

ضیافت الهی ماه رمضان نیز چنین است. سخت­گیری به جسم خاکی است و سفره­ای پررنگ و لعاب و متنوع برای روح افلاکی. حتی آنان­که امساک از خواسته­های تن را دشوار می­دانند و از آن ابا دارند نیز به سهم خود بهره­ای از این سفره پربرکت می­برند اما بهره اصلی از نور جمال و جلال و اسماء حسنی و صفات علیای خداوند در این ماه برای کسانی است که بتوانند تن را خوار دارند و روح عِلوی را برکشند. بهره تن از هر خوردنی و نوشیدنی و لذتی محدود است و حد اشباع آن نزدیک و هر خوان نعمت و اطعامی را نیز پایانی است، اما روح(به شرط رهایی بیشتر از قید تن) بهره نامحدود دارد و سفره ضیافت الهی نیز نامنتهی است. پس خوشا به حال آنانکه روح خود را پروار می­کنند و بیشترین بهره را از این مهمانی خدا می­برند.

«معبودم! از تو به وسیلۀ تو درخواست یاری دارم و از تو به تو پناهنده می‌شوم، با امید بسیار به احسانت به‌سوی تو آمدم، به مهربانی و محبّتت دل‌بسته‌ام، به فراوانی کرمت تشنه‌ام، ابر احسانت را خواهانم، خشنودی‌ات را خواستارم، آهنگ آستانت را دارم، به جویبار عطایت وارد شدم، برترین خیرات را از پیشگاهت خواهشمندم، به‌جانب حضرت جمالت روانم، ذاتت را اراده دارم، کوبنده دَرِ رحمتت هستم…»(مناجات الراغبین)

دیدگاه‌ خود را بنویسید

پیمایش به بالا