مرد را دردی اگر باشد خوش است

جمعه شب که پای کنسرت آنلاین شهرام ناظری و گروه مولوی نشسته بودم انتظار داشتم مثل برخی دیگر از کنسرت های آنلاین موسیقی ایرانی که در یک سال اخیر دیده ام، شاهد یک اجرای اتوکشیده و منظم و زمانبندی شده باشم و البته آماده برای قطعی و اختلال اینترنت و مشکلات دیگر. اما کنسرت ناظری این گونه نبود. نه قطعات اتوکشیده و بی اشکال بود نه طبق یک رپرتوار مشخص اجرا شد و تنها انتظارم برای قطع و وصل برنامه به وقوع پیوست. با این همه این برنامه فراتر از یک کنسرت آنلاین بود. حسی شبیه به اینکه در یک محفل دوستانه یا یک اجرای خصوصی در کنار هنرمند محبوبت نشسته ای و گپ میزنی و در فواصل آن برایت ساز می زند و می خواند.

همیشه نسبت به این ادعای برخی هنرمندان یا فوتبالیست ها یا سلبریتی ها که ما فقط برای مردم کار می کنیم و اگر مردم نباشند چنین است و چنان با تردید و انکار و بدبینی نگریسته ام. اینکه وقتی کارت را می کنی و پولت را می گیری دیگر چرا منتش را سر مردم می گذاری. البته مراد بعضی از اینها از مردم بیشتر ابزاری برای دیده شدن و برند شدن و پر کردن جیب است. یعنی مردم را برای این می خواهند که اثرشان را بخرند، هر جایی آنها را دیدند برای شان سر و دست بشکنند و جیغ و سوت و هورا بکشند و از آنها عکس و امضا بخواهند. خب این روند منجر به افزایش تقاضا و اثربخشی حضورشان در فعالیت های تبلیغاتی و کسب درآمدی مضاعف از آنجا هم هست. البته سوءتفاهم نشود. من با پول درآوردن کسی هرچقدر هم باشد مشکلی ندارم. این یک امر شخصی است و نوش جان شان. حرفم این است که نباید برای مطامع شخصی دایم اسم مردم لقلقه زبان برخی باشد و برای خوب و بد و موفقیت و شکست شان از مردم خرج کنند و سر آنها منت بگذارند (سیاستمداران هم عمدتا از این قاعده تبعیت می کنند). اما ناظری و هنرمندانی در تراز او این گونه نبوده و نیستند. او و هم نسلانش هنرمند مردمند. وقتی از نبود مردم در تالار وحدت گلایه می کرد معلوم بود بدون حضور و نفس مخاطبانش دل و دماغی برای خواندن ندارد. وقتی از شرایط روز و کرونا و فوت هنرمندان گفت حرفش «بیان حال اهل درد» بود. وقتی از دوران طلایی فعالیت هنری و تولید آثار ماندگارش می گفت ما را هم به دورانی برد که مشتاقانه منتظر عرضه یک اثر جدید به بازار بودیم و هفته ای یکی، دوبار به نوارفروشی محل سر می زدیم تا اگر کار جدیدی ارایه شده تهیه کنیم. نوارهای کاست را به قیمتی ارزان می خریدیم و بارها گوش می دادیم. حالا معلوم می شود که مستمع و صاحب سخن هردو در آن دوران بر سر ذوق بوده اند و حاصل این ارتباط دوسویه، تولید ماندگارترین آثار موسیقی معاصر ایران بوده است. علاوه بر این، صدای ناظری را سال هاست به طرق مختلف شنیده ایم ولی حرف هایش را کمتر فرصتی بوده تا بشنویم. او از این فرصت استفاده کرد و کمی هم درددل کرد؛ درددل هایی که لطف شنیدنش کمتر از صدای ساز و آوازش نبود. فرصتی را که باید صداوسیما طی این همه سال برای او و دیگر هنرمندان بزرگ هم نسلش فراهم می کرد با تنگ نظری های شخصی یا بی توجهی عمومی به موسیقی ایرانی فراهم نکرد و در اختیار سلبریتی های بی مایه ای گذاشت که هیچ گاه حرف حسابی برای مخاطب نداشته اند. هنرمندانی چون او که اینک در آستانه هفتمین یا هشتمین دهه حیات شان هستند بی گمان از پس یک عمر مطالعه و اندیشه و فعالیت فرهنگی و هنری و هم نفسی با اصحاب علم و فضل و هنر و حضور در میان مردم به بینشی دست یافته اند که امروز فراتر از ارایه ساز و آواز و نمایش و تابلو و… فرصتی برای در میان گذاشتن این بینش و انتقال این تجربه زیسته به مردم و هنرمندان جوان طلب می کنند.  کنسرت آنلاین شهرام ناظری و گروه مولوی با همه اشکالات و محدودیت هایش حال خوبی داشت. او اگرچه صندلی های خالی را در برابر داشت اما توانست با صداقت در بیان احساس و اندیشه و با طنین گرم آواز و سازش فکر و دل مخاطبانش را از آن سوی امواج اینترنت با خود همراه کند. صداقتی که هم از زبان مولانا اشاره کرد «راست بگو، نهان مکن»، هم در کلامش بدان پرداخت و هم در حس و حالش نشان داد. کنسرت آنلاین شوالیه آواز ایران نشان داد که «شیر، شیر است حتی…» برای استاد ناظری و دیگر مفاخر فرهنگ و هنر ایران به ویژه هنر مظلوم موسیقی ایرانی آرزوی سلامتی و طول عمر دارم.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

پیمایش به بالا