نوشتار حاضر، خلاصه ای تحلیلی و نقدگونه است بر کتاب«تاریخ ایران مدرن» نوشته پروفسور یرواند آبراهامیان و ترجمه محمد ابراهیم فتاحی که در ۳۵۲ صفحه درباره اوضاع سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در سالهای قرن بیستم نگاشته شده و از منظر جامعه شناسی سیاسی به بررسی ساختارهای حکومتی و مردمی و روابط این دو پرداخته است. این کتاب در سال ۱۳۹۰ به چاپ ششم رسیده و توسط نشر نی روانه بازار کتاب شده است.
یرواند آبراهامیان (متولد ۱۳۱۹ در تهران) تاریخنگار ارمنی ایرانی است. او در سال ۱۳۲۹ به بریتانیا مهاجرت نمود و به سال ۱۳۴۲ درجهٔ کارشناسی و کارشناسی ارشد خود را از دانشگاه آکسفورد دریافت کرد. آبراهامیان پس از مهاجرت به آمریکا موفق به گرفتن دکترای خود، در سال ۱۳۴۸ از دانشگاه کلمبیا شد.
وی در دانشگاههای پرینستون و آکسفورد به تدریس «تاریخ ایران» پرداخت و هماکنون در کالج باروک دانشگاه شهر نیویورک (CUNY) به تدریس تاریخ جهان و خاورمیانه مشغول است. آبراهامیان در مقوله «تاریخ ایران معاصر»، از برجستهترین تاریخنگاران محسوب میشود. فرد هالیدی دانشپژوه ایرلندی، او را در زمینه نگارش تاریخ «احزاب سیاسی ایران»، برترین محقق دنیا میداند.
از شاخصترین آثار او میتوان به این کتابها اشاره کرد: «ایران بین دو انقلاب» چاپ انتشارات دانشگاه پرینستون در سال ۱۹۸۲ در آمریکا؛ «اسلام رادیکال: مجاهدین ایرانی» که سیر تاریخچه و شکلگیری سازمان مجاهدین خلق را بررسی مینماید و به سال ۱۹۸۹ توسط انتشارات دانشگاه ییل منتشر شده است؛ «خمینیسم: نوشتارهایی درباره جمهوری اسلامی» چاپ ۱۹۹۳ در انتشارات دانشگاه کالیفرنیا، «اعترافات شکنجهشدگان» چاپ ۱۹۹۹ در دانشگاه کالیفرنیا که تحقیقی درباره شکنجه، ابراز ندامتها و اعترافات علنی در تاریخ ایران معاصر (در دوران حکومت پهلوی و جمهوری اسلامی) بر اساس خاطرات زندانیان، گزارش سازمانهای حقوق بشری و گزارش قربانیان میباشد و «تاریخ ایران مدرن» چاپ ۲۰۰۸ در انتشارات دانشگاه کمبریج. وی همچنین به همراه نوام چامسکی از جمله نویسندگان کتاب «هدف قرار دادن ایران» است.
سه کتاب از این نویسنده به فارسی ترجمه شده است: «ایران بین دو انقلاب» که دو ترجمه از آن موجود است؛ (ترجمه احمد گلمحمدی و محمدابراهیم فتاحی، چاپ «نشر نی»، دیگری ترجمه کاظم فیروزمند و محسن مدیرشانهچی و حسن شمسآوری چاپ «نشر مرکز»). کتاب «اعترافات شکنجه شدگان» با ترجمه رضا شریفها در «نشر باران» سوئد به چاپ رسیده است و کتاب «تاریخ ایران مدرن» نیز توسط محمدابراهیم فتاحی به فارسی برگردانده شده است.[۶]
آبراهامیان همچنین مقالات زیادی دربارهٔ تاریخ معاصر ایران نوشته است. یکی از مقالات وی با نام «پارانوید در سیاست ایران» در مجموعهای بانام «جستارهایی دربارهٔ تئوری توطئه در ایران» (که مجموعه سه مقاله بلند از آبراهامیان، احمد اشرف و محمدعلی همایون کاتوزیان است) به فارسی ترجمه و چاپ شده است: همچنین «مقالاتی در جامعهشناسی سیاسی ایران» توسط «سهیلا ترابی فارسانی» به فارسی برگردانده شده است.[۵]
او در حال حاضر به نوشتن کتابی دربارهٔ کودتای ۲۸ مرداد برای انتشارات دانشگاه کمبریج مشغول است.
نویسنده یادداشت خود بر کتاب را با نقل جمله ای از ای.اچ.کار آغاز می کند که معتقد است:«ما گذشته را تنها از منظر حال می بینیم و درکی هم که از آن به دست می آوریم تنها از همین منظر است و بس.» و از آن چنین برداشت می کند که کمابیش همه آثار تاریخی که در عصر حاضر نگاشته می شوند با همین رویکرد و از همین زاویه وقایع تاریخی را مورد بررسی قرار می دهند و می کشوند تا توضیح دهند که گذشته، چرا و چگونه به وضعیت فعلی انجامیده است. در عین حال وی اعتراف می کند که این اثر یک پژوهش تاریخی متعارف نیست و لذا از بسیاری از حواشی و تعلیقات مفصل صرفنظر شده است.
وی هدف اصلی نگارش این کتاب را بررسی نقش دولت مرکزی در تحولات و دگرگونی های مختلف و اثرگذار ایران در طی یکصد سال اخیر ذکر می کند و استدلال می کند که شکل گیری و گسترش دولت، تاثیرعمیقی بر سازمان های سیاسی و اقتصادی و نیز محیط، فرهنگ و گستره اجتماعی برجای گذاشته است و دولت در ایران خود آغازگر همه این تحولات و دگرگونی های اثرگذار بوده است.
در مقدمه کتاب، نویسنده با بهره گیری از آمار و ارقام دورنمایی نسبتا جامع از وضعیت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، صنعتی و تکنولوژیک، مردم شناسی، چغرافیایی و فرهنگی ایران در ابتدا و انتهای قرن بیستم ترسیم نموده و در ادامه و در فصول کتاب به شرح و تفسیر علل و زمینه های این تغییرات و تحولات شگرف بپردازد. از دید نویسنده این کتاب بررسی جامعی از ایران سده بیستم است و می کوشد توضیح دهد که چگونه از قرن نوزدهم به شرایط کنونی در قرن بیستم رسیده ایم. از یک سو چگونگی شکل گیری دولت مرکزی و فشارهای ان بر جامعه و از سوی دیگرچگونگی تاثیر فشارهای اجتماعی بر تحول دولت به ویژه طی دو انقلاب اساسی را توضیح می دهد. این که دولتی که در ابتدای قرن نوزدهم تنها شامل شاه و درباریان بوده و تسلط و تمرکز شاه بر کشور نه از طریق بروکراسی گسترده اداری و نظامی که از طریق متنفذین محلی اعم از روحانیون و بزرگان قبایل و عشایر(چیزی شبیه حکومت ملوک الطوایفی) حاصل می شده است چگونه در انتهای قرن، به دولتی جامعه و گسترده با بروکراسی فراگیر اداری و حدود نیم میلیون نفر نیروی مسلح در سراسر کشور تبدیل شده که حدود ۶۰% از اقتصاد را هم در سیطره خود دارد. این دولت از یک سو قدرت فزاینده ای در برابر جامعه کسب کرده و از سوی دیگر به واسطه جناح های مختلف سیاسی که هریک در پیوند با گروه های متنوع اجتماعی هستند، از یکپارچگی مطلق خارج شده است. در بخش انتهایی مقدمه نویسنده این تحولات و روش شناسی خود را با برخی از مفایهم و دیدگاه های فسلفه سیاسی پیوند زده و مقایسه می کند. از منظر وبر این تحولات جایگزینی حاکمیتی پاتریمونال با دولتی بروکراتیک ؛ از دیدگاه تونس، گذار از اجتماع(گمینشافت) به جامعه(گزلشافت) و از جنبه مارکسیستی گذار از فئودالیسم به سرمایه داری دولتی است. وی هدف و منظور نگارش کتاب را نیز با دیدگاه فوکو مبتنی بر چگونگی عرضه گفتمان های جدید که موجب تنش بین قدیم و جدید شده و به طور موثری تشیع و ایرانی گری را متحول کرده است و نیز هدف اریک هازبورم یعنی در نظر گرفتن تاریخ کل جامعه به جای تاریخ سیاسی یا اجتماعی مطابقت می دهد.
آبراهاميان معتقد است كه تاريخنويسي حول مضمونها را در تقابل با تاريخ كشورها نميگذارد و تاريخ يك كشور را خود به خود شيءسازي و مدحگويي در مورد آن نميداند. درست است كه برخي تاريخنويسان ـ فون رنكه ـ تاريخ كشوري را جهت مدح گويياش قلم زدهاند ولي من كتابم را به بررسي ايران محدود كردم، چرا كه يك كشور را واحد مناسبتري براي تحقيق ديدم. تعميم نتيجهگيريهاي تاريخي به چند كشور، با خطر كليگويي همراه است و موضوع مورد مطالعه را حقير جلوه ميدهد.
بهترين كارهاي تاريخي ماركس ـ هجدهم برومر و جنگ داخلي در فرانسه ـ بررسي يك كشور بودهاند، اما اين نوشتهها نه مداحي فرانسه و نه مدعي ويژگي آن بهشمار ميآيند. آنچه كه اين آثار به ما نشان ميدهند، اين است كه نميتوان به تعميم تاريخي دست زد، مگر آن كه تاريخنويس به حقايق تجربي دسترسي داشته باشد و اين حقايق تجربي، اكثر اوقات مربوط به تاريخ كشورهاي مشخصاند. زماني كه يك رشته مطالعات تجربي در مورد چند كشور ـ كه قابل قياس نيز باشند ـ انجام شود، آن وقت نسل ديگري از تاريخنويسان اينها را به صورت مضمونهاي عمده تاريخي با هم تركيب خواهند كرد، مضمونهايي چون شكلگيري طبقات در خاورميانه.
کتاب حاضر در شش فصل به رشته تحریر درآمده است و یکی از نکات جالب در نگارش کتاب همین فصل بندی است. هر فصل از کتاب در واقع یک مقطع تاریخی را مورد بحث قرار می دهد که با یک حادثه یا تحول مهم آغاز شده و به یک تحول دیگر ختم می شود. به استثنای فصل اول که به خاطر همزمانی آغاز قرن بیستم با اواسط دوران قاجار با زمینه های شکل گیری حکومت قاجاریه و بستر اجتماعی و مردم شناختی آن آغاز شده و به انقلاب مشروطه ختم می شود و نیز فصل پایانی که موضوع کتاب را تا اواسط دوران ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد(دوران حاضر) به پایان می برد. بر اساس همین فصل بندی شاید بهتر بود دوران حکومت جمهوری اسلامی نیز به جای یک فصل حداقل در دو فصل یکی از ابتدای انقلاب اسلامی تا پایان جنگ تحمیلی و دیگری از زمان شروع رهبری آیت الله خامنه ای تا عصر حاضر را در بر می گرفت. نویسنده هر فصل از کتاب را با حوصله و سلیقه ای مناسب با پاره ای از یک کتاب یا یک سخنرانی آغاز کرده است که همان پاره گویای محتوای آن فصل و منظور نویسنده از تحلیل های آتی است، خصوصا بخشی از خطابه یکی از وعاظ تهرانی که در ابتدای فصل دوم بدان اشاره شده است.
در فصل نخست با عنوان «شاهان مستبد»: دولت و جامعه در دورهی قاجار ، نویسنده گزارشی عمیق از ساخت و بافت اجتماعی ایران، وضعیت دولت قاجار، ارتباط آن دولت با نیروها و گروههای مختلفِ اجتماعی از جمله طبقات، نظامیان، روحانیان، متنفذان، ایلات و در نهایت شیوهی زمامداری قاجارها ارائه میدهد. در این فصل ساختار دولت در دوره قاجار را شامل چند وزارتخانه می داند که برخی از انها فقط روی کاغذ وجود دارند(داخله، تجارت، معارف و فواید عامه، امور عامه، هنرهای مستظرفه، پست و تلگراف) و برخی دیگر نیز(جنگ، مالیه، عدلیه و امور خارجه) فاقد تشکیلات اداری مناسب و کارکنان حقوق بگیر و مستخدمین تمام وقت است. ضمن آنکه حوزه نفوذ این وزارتخانه ها و شاه و درباریان نیز از محدوده تهران و اطراف آن فراتر نمی رود. نویسنده بر اساس الگوی ماکیاول شاهان قاجار را با شاهان فرانسه شبیه می دانند(صفحه۲۸). وضعیت مالیه عمومی و تامین هزینه های دولت(یا درواقع دربار) نیز وضعیت بهتری ندارد. مناطق مختلف کشور به نوعی مزایده گذاشته شده و برنده مزایده مسئولیت جمع آوری مالیات را به عهده می گیرد. ارتش مرکزی هم که در ظاهر ادعا می شود ۲۰۰۰۰۰نفر قشون دارد پیزی بیش از یک نیروی ۸۰۰۰نفری با اسلحه و مهمات اندک نیست. نیروهای نظامی ایلات و عشایر بخشی از بار این ارتش را به دوش می کشند. نظام قضایی نیز بیشتر در مناطق و محلات بر عهده روحانیون و حکام شرع بود. در انتهای فصل نیز اشاراتی به ساختار ایلات و طوایف در دوره قاجار و روابط و تعاملات آنها و نوع مناسبات دربار با سران این قبایل(که عموما مبتنی بر تفرقه افکنی بوده) شده است.
در فصل دوم با عنوان رفرم، انقلاب و جنگ بزرگ ، به ریشههای انقلاب مشروطه، چگونگی رخداد آن، شرحی جامع از نظامنامهی انتخاباتی مجلس شورای ملی، نقش نشریات و روزنامهها، ترکیب نمایندگان و خاستگاه طبقاتی و فکری آنان، چهرههای کلیدی در تدوین قانون اساسی، حقوق و تکالیف شاه مطابق قانون اساسی، قوهی قضائیه، دوران استبداد صغیر، اقدامات مجلس پس از محمدعلیشاه، مجلس دوم، آغاز مباحث جدلانگیز در مورد مبانی مربوط به سکولاریسم در مجلس دوم، تنگناهای نظام مشروطه، وضعیت آشفتهی سیاست خارجی و اوضاع داخلیِ ایرانِ پس از مشروطه، نقش فشارهای خارجی در تشدید مشکلات کشور، پیامد جنگ جهانی اول برای ایران و قرارداد ۱۹۱۹ پرداخته میشود. در این دوران و پس از تاسیس مجلس شورای ملی، نظام حکومتی ایران به سمت پارلمانی تغییر جهت یافته و اولین کابینه انتخابی مجلس در مرداد ۱۲۸۵ عمدتا متشکل از نخبگان و اعیانی نظیر مشیرالسلطنه(نخست وزیر و وزیر داخله)، مشیرالدوله(وزیر عدلیه)، سعدالدوله(وزیر خارجه)، قوام الدوله(وزیر مالیه)، مستوفی الممالک(وزیرجنگ)، مجدالملک(وزیر تجارت)، نیرالملک(وزیرمعارف) و مهندس الممالک(وزیر فواید عامه) بود. نظام مالی دولت در ایران با ورود مسیو نوز بلژیکی و مورگان شوستر امریکایی دستخوش تحول شد. نمایندگان مجلس نیز تلاش زیادی برای اصلاح نظام مالیاتی به عمل آوردند. سیستم قضایی نیز در پی تاسیس عدالت خانه از وضعیت سنتی خارج شده و به سوی وحدت رویه قضایی حرکت نمود.
فصل سوم با عنوان سیاست مشت آهنین رضاشاه به چگونگی به قدرترسیدن رضاشاه، اقدامات ابتداییِ وی، برخی ویژگیهای شخصیتی او، گزارشهای مقامهای رسمی و غیررسمی خارجی در مورد وی، اصلاحات اقتصادی، نظامی، اداری، قضایی، آموزشی و اجتماعیِ او و در مجموع، رهاوردهای مثبت و منفی دولت رضاشاه و میراث وی میپردازد.
در فصل چهارم (فترت ناسیونالیستی) آمارهای بسیار جالبی از وابستگی طبقاتیِ سیاستمداران و دولتمردان دوران ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ و گزارش تقریباَ مفصلی از چگونگی کشاکش قدرت و تقسیم آن میان نیروهای اجتماعیِ پرنفوذ آن زمان را مشاهده میکنیم. در ادامه، نویسنده جداگانه به دو جریان سوسیالیستی و ناسیونالیستیِ آن سالها میپردازد. در بخش نخست، جنبش سوسیالیستیِ میان سالهای ۲۰ تا ۲۸ به عنوان نخستین چالش واقعیِ اعیان و اشراف و قدرت اجتماعی و سیاسی حزب توده و تأثیر فرهنگیِ این حزب مورد بررسی قرار میگیرد. در بخش دوم، جنبش ناسیونالیستیِ اواخر دههی ۲۰ که نویسنده، اقبالِ آن را ناشی از افول حزب توده در آن سالها میداند و مباحث مربوط به جبههی ملی از جمله کارنامهی سیاسی دکتر محمد مصدق، پیدایش جبههی ملی و احزاب تشکیلدهندهی آن، وقایع ۲۸ امرداد ۳۲ و بحران نفت به بحث گذاشته میشود.
در فصل پنجم با موضوع انقلاب سفید محمدرضا شاه، گسترش دولت پهلوی پس از سال ۱۳۳۲ که افزایش درآمد نفت یکی از دلایل آن بود، دگرگونیهای اجتماعی ایران، انقلاب سفید و دستاوردهای منفی و مثبت آن، تنشهای اجتماعیِ دههی ۴۰ و ۵۰ که نویسنده آن را حاصل سه عاملِ افزایش جمعیتِ گروههای روشنفکری و کارگر شهری، افزایش شکاف اقتصادی و افزایش فقر نسبیِ شهرها، شهرستانها و روستاهای کشور در برابر تهران (توسعهی ناموزون مرکز- پیرامون) میداند و در ادامه، تنشهای سیاسی، بررسی آرای دو تن از اندیشهمندان و ایدهئولوگهای انقلاب (علی شریعتی و آیتالله خمینی)، سیاست تکحزبیکردن کشور و پیامدهای تشکیل حزب رستاخیز، موضوعاتی است که در این فصل بدانها پرداخته میشود.
در فصل پایانی، نویسنده، ضمن بررسیِ برخی عللِ برپاییِ طوفان انقلاب و چگونگیِ فروپاشیِ نظام سلطنتی، به پیریزیِ نظم جدید و ساختار نظام نوین میپردازد و دورههای دولت اعتدالیِ انتقالی (بازرگان) و اختلافات آن با آیتالله خمینی، مرحلهی تثبیت نظام (۶۸-۱۳۵۹)، دورهی ترمیدور (۸۴-۱۳۶۸) و ظهور گفتمانِ جدیدِ مدنیخواهی در جامعهی ایران، روی کار آمدنِ محافظهکاران از سال ۸۲ به بعد و بالاخره ایران کنونی را مورد تحلیل و واکاوی قرار میدهد.
از نکات مثبتی که در این کتاب مشاهده میشود، جدولهای آماری – مثلاً جدولهای تغییرات در نامهای جغرافیایی و سازمانهای اداری، یا گسترش آموزشهای عمومی، یا پیشینهی نخست وزیران ایران و تحصیلات و ویژگیهای آنان یا درآمدهای نفتی از سال ۵۶ تا ۷۲ – است که از منابع معتبر استخراج شده است.
از آنجا که نویسنده خود اذعان کرده است که این کتاب یک پژوهش تاریخی برای مورخین حرفه ای به شمار نمی آید و بیشتر گزارشی از اوضاع سیاسی و اجتماعی قرن بیستم است، می توانست برای پرداخت بهتر این گزارش از زبان تصویر بهره بیشتری گیرد. وقتی از تحولات سیاسی، اجتماعی، اقلیمی و مردم شناختی ایران در فاصله ابتدا تا انتهای قرن بیستم سخن به میان آمده، بسا بهتر بود که این تحولات با بهره گیری از تصاویر موجود صورت مستندتر و ملموس تری پیدا می کرد. نکته دیگر آنکه بسیاری از مراجع مورد استفاده مولف در نگارش این کتاب خصوصا آنهایی که در پانوشت صفحات بدان اشاره شده بیشتر گزارشات سفارت خانه و کنسولگری های انگلستان در ایران و هند است. اگرچه به نظر می رسد محتوای این گزارشات محرمانه تا حدود زیادی قابل اعتماد باشد، اما در کنار هم گذاشتن این منابع و پیشینه زندگی و تحصیل نویسنده در انگلستان ممکن این این شائبه را تقویت کند که نوع نگرش نویسنده به تحولات تاریخی رنگ و بوی انگلیسی دارد. البته این فرضیه تنها در صورت مطالعه سایر آثار تاریخی مشابه و مقابله وقایع و تفاسیر با آنها قابلیت تایید یا رد دارد. نقش و جایگاه مردم و ویژگی های فکری، اخلاقی و فرهنگی مردم ایران در این کتاب آنطور که باید و شاید مورد موشکافی و واکاوی قرار نگرفته است؛ البته می توان چنین استدلال کرد که نویسنده خود مدعی تحلیل و تدقیق در این موضوع نبوده و اساس کار خود را بر موشکافی نهاد دولت در این سده نهاده است، اما از آنجا که چارچوب علمی نگارش کتاب جامعه شناسی سیاسی است و موضوع این رشته علمی روابط متقابل مردم و حکومت است، عدم توجه کافی به این پدیده جای سوال دارد. مطالعه کتبی همچون «خلقیات ما ایرانیان» نوشته محمدعلی جمالزاده و یا خاطرات حاجی سیاح نوشته…. و امثالهم می تواند اهمیت این امر و نقش مردم ایران در تحولات سیاسی و اجتماعی و دلایل عقب ماندگی ایران از قطار توسعه جهانی را تشریح کرده و چه بسا برخی از این تحلیل های تاریخی را دستخوش تغییراتی شگرف کند.