من جرب المجرب

در دانشگاهی چند سال پیش یکی از اساتید قدیمی را به عنوان مدیر گروه انتخاب کردند. این استاد بزرگوار مثل مربیان فوتبال در آستانه شروع ترم جدید، لیستی از استادان مورد نظرش برای همکاری و لیستی از استادان مازاد را برای قطع همکاری به مسوول برنامه ریزی گروه داد و گفت بر اساس این لیست ها برای کلاس ها برنامه ریزی کند. مسوول برنامه ریزی دروس، لیست های مدیر گروه را به رییس دانشکده نشان داد تا پس از اخذ تایید وی، کار برنامه ریزی را انجام دهد. اما واکنش رییس دانشکده بسیار جالب بود. ایشان پس از دیدن لیست مدعوین گفته بود: «ما سال ها تلاش کردیم پای بعضی از اینها را از این دانشکده قطع کنیم که هم دانشجویان و هم بقیه استادان نفسی بکشند. جان عزیزت، دوباره پای اینها را اینجا باز نکن که اگر دوباره با هم اینجا جمع شوند به این راحتی نمی شود از دست شان خلاص شد.» حالا جالب بود که آن آقای مدیر گروه، تعدادی از دانشجویان را تحریک کرده بود که در مطالبه حضور استادان مورد نظر و قطع همکاری با لیست مازاد، نامه هایی بنویسند و امضاهایی جمع کنند و الخ. ولی «شیوه او نشدش حاصل» و این بار «سالم بماند». ضمن آنکه دوران صدارت مدیر محترم گروه هم دیری نپایید.

حالا داستان کی روش و اسکوچیچ و تیم ملی و مواضع بازیکنان و مربیان و خبرنگاران فوتبالی و فضای مجازی و اینها هم چیزی شبیه به داستان همان دانشکده ماست در مقیاسی بزرگ تر. اینکه رهایی از دست کی روش و رفتارهای او به خواست خدا و همت فدراسیون و بالاتر از فدراسیون محقق شد یا پیشنهادهای کاری خودش را من دقیقا نمی دانم. ولی خاطرم هست تا مدت ها بعد از رفتنش از ایران همچنان برخی پای صفحات اینستاگرامی و حساب های توییتری هر چهره پرمخاطبی (از سران کشور گرفته تا فوتبالیست ها و هنرمندان و شاخ های اینستاگرامی) می نوشتند #کی روش _را_برگردانید. آنها گفتند و گفتند تا فدراسیون پنج ستاره آقای تاج گشت و از ناکجا، جایزه بگیری به نام مارک ویلموتس را پیدا کرد و بر صندلی تیم ملی نشاند. داستان این شارلاتان مربی نما را هم که همه فوتبال دوستان می دانند که چه کرد و تیم را در چه وضعیتی رها کرد و دنبال شکایت و غرامت رفت و یکی از تحقیرآمیزترین قراردادها و آرای انضباطی فیفا را به کشور تحمیل کرد. حالا فوتبال مانده بود و تیم ملی که برای اولین بار پس از سال ها، عنقریب بود در همان دور اول مقدماتی حذف شود. اینکه چه کسی بیاید تا تیم ملی را از این بحران نجات دهد و اصلا چه کسی حاضر است مسوولیت فنی این تیم را در چنین شرایطی بپذیرد مساله روز فوتبال بود تا آنکه فدراسیون به دراگان اسکوچیچ رسید. مربی ای که در ملوان عملکرد خوبی از خود به جای گذاشته و نامی آشنا برای فوتبال دوستان ایرانی بود، اما بسیاری او را در حد مربیگری تیم ملی نمی دانستند و همین واکنش هایی را از سوی مربیان و پیشکسوتان فوتبال ایران به همراه داشت. اما عملکرد درخشان تیم ملی با هدایت اسکوچیچ در مرحله اول و دوم مقدماتی و صعودی بی دردسر به جام جهانی که با پذیرش تنها یک شکست برابر کره جنوی در خانه حریف اتفاق افتاد سروصداهای مخالف را تا مدتی خاموش کرد. از سوی دیگر کی روش نیز که طرفداران و لشکر سایبری اش همیشه او را یگانه گزینه محق برای هدایت تیم ملی می دانند در مسوولیت های خود در تیم های ملی کلمبیا و مصر ناموفق بود و نتوانست هیچ یک از این دو تیم را به جام جهانی برساند و نهایتا به همکاری اش با تیم های ملی دو کشور فوق خاتمه داده شد. حالا اینجا کی روشی مانده بدون تیم و ایرانی صعود کرده به جام جهانی که سرمربی اش از کاریزمای لازم برای جلب نظر مساعد افکار عمومی فوتبال برخوردار نیست و شرایط فدراسیون و برنامه آماده سازی تیم ملی برای جام جهانی هم اصلا در مسیر خوبی پیش نمی رود. چه فرصتی بهتر از این برای کی روش که با قراردادی سنگین اسب زین کرده را سوار شود؟

من قصد ندارم در این یادداشت به لحاظ فنی از اسکوچیچ تمجید یا دفاع کنم، چون تخصصش را ندارم. اما آنچه برای من مخاطب روشن است همین تیم ملی با همین بازیکنان که امروز تریلر نام شان را نمی کشد و در موافقت و مخالفت با سرمربی تیم ملی دوشقه شده اند در زمان ویلموتس به عراق و بحرین باختند و شکی نیست که ادامه آن روند (به فرض ماندن آن جایزه بگیر) نتیجه ای جز حذف ایران از همان دور اول مقدماتی نداشت. اسکوچیچ با کادر مورد احترامش همان تیم را احیا کرد و بدون آنکه آب در دل کسی تکان بخورد به جام جهانی رساند. پس اینکه بگوییم بازیکنان چنین و چنان بودند و گروه آسان بود و… اگرچه درست است، اما دلیل منطقی برای رد کارنامه اسکوچیچ نیست.

دیگر آنکه کی روش هم مثل بسیاری از مربیان دیگر تیم ملی در طول سالیان دراز همکاری اش زحمات زیادی برای فوتبال ایران کشید، اما حضورش آسیب ها و حاشیه های متعددی هم داشت و ضرباتی هم به پیکره فوتبال ایران وارد کرد. راه اندازی لشکر حامیان سایبری و رسانه ای، چالش بی پایان با برخی مربیان و تیم های لیگ برتری، تحقیر مکرر مربیان ایرانی و اظهارات توهین آمیز گاه و بی گاه، پافشاری لجبازانه و غیرفنی در بازی دادن به برخی بازیکنان و حذف برخی دیگر و ترویج رفتارهای نادرست به اسم حرفه ای گری و درآوردن بازی و… در فوتبال ایران برخی از این آسیب هاست. ضمن اینکه کی روش هم در تیم های دیگری که بعد از ایران مربیگری کرده نتایج مطلوبی نگرفته و هر دوتیم را از حضور در جام جهانی محروم کرده است. در تیم ملی ایران هم طی این سال ها جز راهیابی به جام جهانی دستاورد چندانی نداشته است و در دو دوره حضورش نتوانسته از گروه خود صعود کند. تجربه دو دوره حضور تیم ملی در جام ملت های آسیا با امید و آرزوی فراوان فوتبال دوستان هم به حذف تیم ملی در مراحل مختلف انجامیده است. پس با کی روش هم دوران خارق العاده ای نداشته ایم که اکنون حسرت آن را ببریم و برای بازگشتش یقه چاک دهیم.

اینکه بعضی از بازیکنان یا عوامل رسانه ای و مجازی خواهان جدی بازگشت کی روش هستند قابل درک است، چراکه احتمالا «فیه منافع للناس» البته نه همه. اما اینکه برخی تیم های فوتبال یا پیشکسوتان شان یا مربیان با این موج همراه شده اند کمی عجیب است و البته به نظر می رسد بیشتر از بغض معاویه است تا حب علی (ع) . گروهی به خاطر تخاصم کی روش با تیم رقیب شان طرفدارش هستند و گروهی نیز خود را ارجح از اسکوچیچ برای هدایت تیم ملی می دانند پس حال که به دلایل مختلف به آن نمی رسند، ترجیح می دهند کی روش با همه بی اخلاقی هایش باشد ولی اسکوچیچ نباشد. به هر حال اگر مدیریت ورزش و فوتبال کشور قصد دارد در این مقطع اسکوچیچ را برکنار کند (که موافقین و مخالفینی دارد و من هم به عنوان یک هوادار تیم ملی شخصا چندان موافق آن کار نیستم و یادآور رفتار با مرحوم ایویچ در آستانه جام جهانی ۹۸ است) قطعا کی روش گزینه مناسبی برای جایگزینی او نیست. امروز او را به صد دلیل می آورید اما فردا که به هزار دلیل می خواهید کنارش بگذارید، نمی توانید.

هر چند کآزمودم از وی نبود سودم

من جرب المجرب حلت به الندامه

گفتم ملامت آید گر گرد دوست گردم

و الله ما راینا حبا بلا ملامه

دیدگاه‌ خود را بنویسید

پیمایش به بالا