بار دیگر شهری که دوست می داشتم

چندین سال پیش در دوره دانشجویی، در دانشگاه ما برگزاری برنامه ها و فعالیت های قومی و محلی خیلی پررونق بود. از برگزاری کنسرت و برپایی نمایشگاه و انتشار مجله تا راه اندازی تشکل و گردهمایی هم استانی ها و همزبان ها. خلاصه بچه های هر منطقه ای به اقتضای عده و عده و روابط شان با مسوولان دانشگاه هر کاری از دست شان برمی آمد می کردند تا هم خودی نشان بدهند و هم پرچم منطقه و استان و زادبوم شان را بالا نگه دارند. در این میان بچه های تهران با اینکه از اکثریت نسبی و پراکندگی مناسبی در همه رشته ها و دانشکده ها هم برخوردار بودند اما عملا حرکتی از این دست در بین شان دیده نمی شد یا شاید بر این باور بودند که یا همه تهران را می شناسند یا تهران اصولا چیزی برای عرضه ندارد. از آنجایی که آن زمان هنوز موضوع اردوهای دانشجویی مورد غضب و منع واقع نشده بود، پیشنهاد دادم تورهای یک روزه یا دوروزه تهرانگردی از طرف کانون های فرهنگی دانشگاه برنامه ریزی و اجرا شود. اولین واکنش را یکی از رفقای هنرمند جنوبی مان نشان داد و با پوزخندی گفت: «هه؛ مگه تهران غیر از جردن و لوازم آرایش و… چیز دیگه ای هم داره؟» جای شکرش باقی بود که آن زمان هنوز خبری از برج های سر به فلک کشیده و مال های رنگارنگ و خودروهای آنچنانی در خیابان های تهران نبود و گرنه به احتمال زیاد آن رفیق مان به سیاهه ای که برای ابراز مرحمت در مورد تهران ردیف کرد آنها را هم می افزود. ایده آن تورهای دانشجویی هیچ گاه به سرانجام نرسید اما چراغی در من برافروخت که بیش از گذشته دل به زیبایی های تهران بدهم.

شاید از نگاه هر ناظر بیرونی یا حتی بسیاری از شهروندان تهرانی، تهران چیزی جز آن جبه کریهی نباشد که سال هاست روی تن این شهر کشیده شده و بدرنگ و غلیظ خودنمایی می کند: ترافیک، آلودگی هوا، کودکان کار، اعتیاد و دیگر آسیب های اجتماعی، ساخت و سازهای بی رویه و غیراصولی و بی توجه به منظر شهری، غلبه وجه سیاسی بر شهرداری و مدیریت شهری، گستردگی بدنه بروکراسی در سراسر شهر و شکاف وحشتناک طبقاتی که برای درک آن کافی است یک بار خیابان ولیعصر را از تجریش تا راه آهن با دقت و تامل طی کرد. روی دیگر این جبه که خوش منظرتر است، دانشگاه های قدیمی و جدید در نقاط مختلف شهر، پارک های کوچک و بزرگ، زیارتگاه های پراکنده در نقاط مختلف شهر به ویژه مرقد حضرت عبدالعظیم (ع)، جنب و جوش اقتصادی از بازار بزرگ تا بازارها و پاساژهای کوچک تر عمومی و تخصصی و خیابان هایی است که از قدیم بورس عرضه کالاها و خدمات مختلف بوده اند؛ می تواند باشد. جبه ای که این روزها آنقدر بی رحم شده که دیگر برای بسیاری از فرزندان خود نیز جایی به اندازه یک واحد مسکونی کوچک یا متوسط برای یک زندگی آرام و بی دغدغه ندارد و بسیاری از آنها را به حاشیه رانده است. اما آیا تهران فقط همین هاست؟

تهران، مثل بسیاری دیگر از شهرهای ایران و جهان یک شهر زنده است. شهری که روح دارد، قلب دارد، تاریخ دارد، نظام فرهنگی و اجتماعی دارد، در دو قرن اخیر مرکز تحولات مهم سیاسی و اجتماعی و انسانی و علمی بوده و افراد بزرگی را در خود پرورانده و جای داده است. نوروز تهران، فرصت بسیار مغتنمی است برای آنکه آن جبه، دوهفته ای کنار رود و قلب و روح این شهر را بهتر بتوان دید. بدون ترافیک و طرح ترافیک و آلودگی به کوچه پس کوچه های باریک و خیابان های قدیمی آن سر زد و از قدم زدن در کوچه ها و بین خانه هایی که گاه بیش از یک قرن عمر دارند، لذت برد. موزه ها و به ویژه خانه موزه های تهران بهترین تجلی این روح فرهنگی و انسانی شهر هستند. خانه هایی که یا نمایانگر سبک زندگی و سلوک چهره های برجسته سیاسی، علمی و فرهنگی این دیارند یا نشانگر سنت ها و ظرافت های معماری شهری و مسکونی تهران. احیای خانه های قدیمی و تبدیل آنها به موزه یا کافه یا پاتوق فرهنگی یا کاربری های عمومی دیگر، سنت بسیار نیکویی است که هم در مسیر کارآفرینی تاریخی و فرهنگی است، هم تاریخ شهر را برای نسل فعلی و نسل های آتی حفظ می کند و هم روح تاریخی و انسانی این شهر خسته را جلا می دهد. خوشبختانه در سال های اخیر بسیاری از علاقه مندان تهران از مدیران و کارکنان مدیریت شهری و اعضای شورای شهر، فعالان فضای مجازی و فعالان صنعت گردشگری با برپایی تورهای رایگان و غیررایگان تهرانگردی و معرفی جاذبه های تاریخی- فرهنگی تهران و نیز جلوگیری از تخریب این خانه ها به روش های گوناگون در احیای این سنت کوشیده اند.

آنچه بزرگانی چون علی حاتمی و مرتضی احمدی و جعفر شهری و… عمر خود را صرف جمع آوری و روایتگری آن کرده اند، بی شک آن جبه کریه نیست. شهری زنده است با مردمانی پرشور از گذشته تا به حال. وقتی در ایام نوروز در کوچه ها و محله های قدیمی تهران قدم می زنم باز حس می کنم که چقدر این شهر، شهر من و همه ما، زیباست و چقدر آن را دوست دارم. اگر دل به این زیبایی ها بسپاریم درخواهیم یافت که تهران را باید از حقیقت گمشده و زیبایی نهفته اش قضاوت کنیم نه پوستین بی رحم و نازیبایش.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

پیمایش به بالا